چه زمانی به ویراستار نیاز داریم؟
خیلی وقتها وقتی متنی را مینویسیم داغ داغ بدون اینکه حتی یک بار از روی آن بخوانیم به دست ویراستار میسپاریم. برخلاف آنچه فکر میکنیم کار کردن روی یک متن خام و دستنخورده خیلی سختتر است. چراکه اغلب اصلاً مشخص نیست که نویسنده چه میخواسته بگوید. انگار یک سری مواد غذایی نیمپز به او دادهایم و توقع داریم غذایی را بپزد که ما میخواهیم.
بیشتر اوقات هم که اصلاً اعتقادی به ویراستار نداریم (+) و با خودمان میگوییم مگر من نویسنده نیستم؟ خب خودم هم دستی به سر و روی نوشتهام میکشم. اینهمه نرمافزار و کتاب و این چیزها برای همین است.
در نشریات و انتشارات معمولاً نوشتهها طبق قانون و قاعدۀ مشخصی به ویراستار سپرده میشود. البته پذیرفته شدن متن اولیه هم خودش ماجرایی جداگانه دارد.
اما برای نویسندهای که خودش میخواهد نوشتهاش را منتشر کند، حالا چه بهصورت الکترونیکی چه فیزیکی گاهی دغدغه این است که چه موقع باید نوشتهام را به دست ویراستار بدهم.
پس پاسخ این سؤال که آیا به ویراستار نیاز دارم مثبت است.
حالا کی باید این اتفاق بیفتد؟
زمانی که دیگر در اصلاح و بازنویسی به نقطۀ اشباع رسیده باشیم.
هر نویسنده اثر خود را بارها بازنویسی میکند. آن را بالا و پایین میکند. مینویسد و خط میزند. حذف و اضافه میکند. تا به نقطهای میرسد که میبیند تغییراتی که اعمال میکند نهتنها متن را بهبود نمیبخشد بلکه ممکن است آن را از مسیر اصلی هم خارج کند.
جایی که حس میکنیم روی تردمیل میدویم. نقطه شروع و پایان را میدانیم و هر چه تلاش میکنیم دیگر پیش نمیرویم.
اینجاست که نیاز به ویراستار حس میشود.
بزرگترین مزیت ویراستار این است که او نویسنده نیست. (نویسنده متن ما)
در جریان ایده و نوشتن قرار ندارد.
ویراستار ممکن است یک نویسنده حرفهای نباشد اما بیشک یک خواننده حرفهای با نگاهی کاملاً انتقادی است.
وقتی یک کتاب یا مقاله یا هر چیز دیگری مینویسیم و منتشر میکنیم یعنی چیزی را به جهان عرضه کردهایم که قبل از آن نبوده. پس باید بهترین چیزی را که میتوانیم ارائه دهیم. ما این را به خودمان، به نوشتهمان و به خوانندگان آن بدهکاریم.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید: