شعر چه نقشی در زندگی ما دارد؟

با خنده گفت من که وبلاگ تو را نمی‌خوانم. از شعر و شاعری خوشم نمی‌آید و تو هم که مدام از این چیزها می‌نویسی. (+)

اول توی ذوقم خورد؛ اما بعد فکر کردم چه خوب. هر چه تعداد شرکای من در عشق به شعر کمتر بهتر.
خب او هم یکی از هزارانی بود که شعر و شعرخوانی و متعلقاتش را بیهوده می‌دانست و حتی برای یک زندگی پر از چالش و دردسر مضر.

مثلاً مردی با ۳ سر عائله و حقوق کارمندی و صبح تا شب دویدن برای یک لقمه نان حلال، چه معنی دارد شب‌ها که به خانه می‌رسد بگوید: «منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم، بیا در بگشای» و این‌ها.

یا همین خودِ من، مگر اقتصاد و عدد و رقم و «معمای هلندی» و «جعبه اچ ورث» چه اشکالی داشت که رهایشان کردم و به جای گریه به حال وضع فلاکت‌بار اقتصاد مملکت «نصرت» می‌خوانم و گوله گوله اشک می‌ریزم.

البته که شعر فقط برای اشک ریختن نیست. برای عاشق‌ها هم نیست. مثل خان‌داداش که وقتی عاشق شد شعر می‌خواند و می‌گفت و می‌نوشت برای او که حالا مادر بچه‌هایش است.

شعر می‌تواند به زندگی منی که روزی حسابدار بودم، تویی که مدیری، اویی که کاسب است معنا دهد.
برای انسان امروزی که زندگی‌اش با شتابی وحشتناک پیش می‌رود و گاهی او را در پی خودش به نفس‌نفس می‌اندازد،
وقتی‌که اینترنت و موبایل ارتباط فیزیکی‌اش را با آدم‌ها روزبه‌روز کم و کمتر می‌کند، شعر مأمن است، پناه است، آرامش محض است.

شعر مادری مهربان است که بدون کلام و اشاره‌ای می‌داند چه هوس کرده‌ای و وقتی پا به خانه می‌گذاری بوی قرمه سبزی‌اش هوش از سرت می‌برد.

واژه‌ها در شعر دور ما می‌رقصند و زیبایی حرکات موزونشان طوری چشممان را می‌گیرد که دیگر پلشتی‌های دنیای بیرون را نمی‌بینیم.

شاید بگویی زندگی که فقط منِ تنها نیستم.

شعر کمک می‌کند با او که همکار ماست، خواهر ماست، همسایه است یا راننده‌ای که قرار است ما را از محل کار به خانه برساند اما از فرط خشم، سهل‌انگاری یا دغدغه‌هایی که بی‌خبریم از آن یکهو به دیوار می‌کوبد همدل‌تر شویم.

شعر علاوه بر اینکه عاطفه و احساس را تحریک می‌کند به ما قدرت و جسارت حرف زدن می‌بخشد وقتی می‌بینیم و می‌خوانیم از فرخی و عارف و شاملو و اخوان و نیما که شوریده‌اند به دنیای بیرونشان با واژه‌ها.

واژه‌ها می‌توانند سلاح ما باشند، عصای ما و تکیه‌گاه ما.
اما وقتی در قالب شعر قرار می‌گیرند سلاحی هستند گرم‌تر و قدرتمندتر، عصایی استوارتر و تکیه‌گاهی محکم‌تر.

خب چرا این‌قدر هی بگوییم شعر خوب است و چنان است و چنین؟
ببینید لوئیس کاردوسا چه می‌گوید:
«شعر تنها مدرک اساسی وجود بشر است.»
همین کافی نیست برای زندگی با شعر؟

 


شاید دوست داشته باشید این مطالب را هم بخوانید:

آیا شعر برای جامعه مهم است؟

کانال تلگرام ایوان ادبیات

۵ نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *