شعر، یک زبان منحصربهفرد
چیزی که شعر را از دیگر انواع نوشتهها جدا میکند شاید همین زبان منحصر فردی باشد که با استفاده از کلمات احساسات، عواطف، صداها، حرکات، نشانهها و نمادها را نشان میدهد و بیان میکند.
زبانی که تجربهها و مشاهدات ما در زندگی را به جهان اطراف وصل میکند.
واژهها در شعر با خودشان اندیشه و احساس و روح دارند که اغلب ظریف و مبهم و مرموزند.
هر کلمه در شعر هزار لایۀ پنهان دارد که با خواندن مکرر میتوان لایهلایه پیش رفت.
شعر همانطور که چیزهای زیادی را به خواننده نشان میدهد خیلی چیزها را هم از او پنهان میکند.
واژهها پر از رمز و رازند و البته در شعر بیش از ارزش واقعی خود ظاهر میشوند. برای همین هم نمیتوان با یک بار خواندن شعر به روح آن دست یافت.
شعر دو بعد دارد: جسم و روح.
آنچه را که از جسم میبینیم ظاهر ماجراست، کلمه و ریتم و وزن و آهنگ و هر تکنولوژی دیگری که در آن به کار رفته؛ اما بعد از شناخت جسم به روح میپردازیم و آن هم جز با خواندن هزاربارۀ شعر حاصل نمیشود.
هرکدام از ما با خواندن یک شعر واحد دنیایی ترسیم میکنیم و برداشتی منحصربهفرد از شعر خواهیم داشت که ممکن است اصلاً با روحی که شاعر از ابتدا در شعرش دمیده زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد.
روح شعر را نمیتوان به چنگ آورد. آزاد است و رها. تنها میتوان با آن همراه شد.
یک بیت از حافظ را زیاد میخوانم:
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد
حالا که به عقب نگاه میکنم روح این بیت در ۱۴ سالگی یک رنگ بود در ۲۰ سالگی رنگی دیگر و حالا هم رنگی متفاوت از آنچه سالهای قبل بود.
پیدا کردن سطوح عمیق و زیرین شعر بهراحتی ممکن نیست و تلاش برای دست یافتن به آن زیباییاش را میکشد و روحش را میخراشد.
شاید با یادگیری تکنیکهای بهکاررفته در شعر از استعاره و ایهام و کنایه بتوانیم تا حدودی به عمق آن نزدیک شویم اما درنهایت بهتر است به شهود خودمان اعتماد کنیم.
جنگیدن با کلمهها برای اینکه بدانیم شاعر چه چیزی را پشت آنها پنهان کرده جز خستگی چیزی باقی نمیگذارد.
میگویند: «مخاطب به هنر معنا میدهد.»
بیایید از شعر لذت ببریم، خودمان به آن معنا بدهیم و با افتادن به جان واژهها رنج شعر خواندن را به جان و روحمان تحمیل نکنیم.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
سلام زهرا مطلب قشنگی گفتی.
به قول شاعری که گفت-شاید گره گشایی باشد برای هر که با شعر سرّ و سرودی دارد- و چه زیبا : شاعر نی ام و شعر ندانم که چه باشد/ من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویش ام.
با عرض سلام
روز بخیر
مطالب شما رو می خونم و واقعا”لذت می برم
قلم زیبایی دارید
موفق باشید
خوشحال میشم به وبلاگ من بیایید و نوشته هام رو بخونید
فاطمه عزیز
ممنونم
به وبلاگ زیبایی که داری سر زدم.
موفق باشی و شاد
سلام خانم زهرا شریفی . چقدر خوشحالم که به واسطه جستجو در گوگل در خصوص چرا باید شعر بخوانیم با وبلاگ شما آشنا شدم کلامتون و قلمتون برایم بسیار گرم و خوش آیند است . ندیده بر دلم نشستی
سلام معصومه عزیز
خوشحالم که باب آشنایی ما از طریق این سایت باز شد
ممنونم از لطف و محبتت