دایرۀ لغات مثلثی!
گفت: دایره لغاتم مثلث شده.
گفتم: یعنی چه؟
گفت: یعنی دایرهای دیگر وجود ندارد، آنقدر در واژه فقیرم که حالا تبدیل شده به یک مثلث. در حد همین کلمههای روزمره بلدم و بس.
گفتم: چارهاش خواندن است.
گفت: نمیتوانم بخوانم. نهایتاً کتاب صوتی آن هم کتابهای مدیریتی و کسبوکار.
بااینحال برایش چند تا داستان صوتی فرستادم و گفتم باید در ادبیات غرق شوی تا بتوانی گوشههای مثلث لغاتت را نرم کنی و بعد هم کشوقوسش بدهی به سمت دایره شدن.
با کتاب صوتی مخالف نیستم اما برای اینکه کلمهها توی ذهن و مغزت جای بگیرند و بتوانی از آنها استفاده کنی باید آنها را ببینی. حس کنی و چند بار از رویشان بنویسی.
باید مدام جلوی چشمت باشند تا از گوشههای مثلث دربیایند و سر بخورند وسط دایره.
مثلث لغات تو زمانی دایره میشود که هم بخوانی و هم بنویسی.
اگر نمینویسی هم کلمهها آنقدر در تو نفوذ کرده باشند که توی مکالمات و گفتگوهایت خودشان را نشان دهند.
وقتی مدرسه نمیرفتم مادرم کتاب و روزنامه و مجله را پیش رویم میگذاشت تا کلمهها را ببینم و من آنها را نقاشی میکردم. میگفت فقط ببین تا چشمت با آنها آشنا شود.
هنوز هم همان عادت بچگی را دارم.
دایرۀ لغات من هم خیلی وسیع نیست اما خیلی از واژههایی را که میدانم و به کار میبرم مدیون همین تمرینهایی بود که مادرم شاید حتی ناآگاهانه به ما میداد.
حالا هم میگویم اگر میخواهی دایرۀ لغاتت گوشه نگیرد و مثلث نشود تا میتوانی شعر بخوان و قصه و در ادبیات زیبا و شیرین فارسی غوطهور شو.