با صدای بلند بخوانید
مامان روزنامه یا مجله را میگذاشت توی دستانم و میگفت بخوان.
بلند برایم بخوان.
فکر میکردم سواد ندارد و نمیتواند بخواند که از منِ ۶-۷ ساله چنین درخواستی دارد. برای همین با تمام قوا و دقت شروع میکردم به خواندن.
همینطور دنبال او راه میافتادم وقتیکه به گلها آب میداد، وقتی بادمجانها را بهدقت سرخ میکرد، وقتی میبافت، وقتی به دیوار زل میزد و فکرش میان هزارتوی گذشته میچرخید.
وقتی نگاهم میکرد و لبخند میزد. حتماً از اینکه برای خودم خانمی شدهام و میتوانم بخوانم.
میگفت وقتی میخوانی دستهایت را دانهدانه روی کلمهها بگذار و شکلشان را به ذهن بسپار.
بعد از تمام شدن روزنامه که صفحۀ حوادثش را دوست داشت و مجله که بخش داستانش را، مدادم را برمیداشتم و با کلمهها نقاشی میکشیدم.
بعدها فهمیدم که از همین بود که همیشه املا را ۲۰ میگرفتم.
اما از بلند خواندن چه نصیبم میشد؟
این روزها مقالههای زیادی از افراد مختلف به دستم میرسد که بخوانم، توی سایتهای فارسی هم زیاد میچرخم و کتابهای زیادی را ورق میزنم بهخصوص آنهایی که ترجمه شده.
اعتراف میکنم خیلی از آنها را میخوانم تا نوشتن را یاد بگیرم. نه از قدرت و دقت و گیراییشان. بلکه به خاطر نقاط روبروی این ویژگیها.
هر چه بیشتر میخوانم و پیش میروم اهمیت بازخوانی متن با صدای بلند را بیشتر میبینم.
نوشتههای خودم را که هیچ، تمام متنهایی که به دستم میرسد را با صدای بلند میخوانم و امان از سکتهها، نقصها و بریدگیها.
جملههای نیمبند و متنهایی پر از شکستگی.
مدتی طول کشید تا بدانم آدمی که مدت طولانی مینویسد چرا باید نوشتهاش اینقدر جای خالی و بالا و پایین دارد و حالا میتوانم با اطمینان بیشتری بگویم که مشکل از نخواندن است. نخواندن با صدای بلند.
همیشه به ما توصیه میکنند که وقتی مطلبی را نوشتید آن را یک بار با صدای بلند بخوانید.
دوران نوجوانی یک قدم از این روزهای خودم پیشتر بودم.
نوشتهام را میخواندم، صدایم را ضبط میکردم و بارها میشنیدم تا ببینم کجا از ریتم میافتد.
وقتی نوشته را با صدای بلند میخوانیم متوجه نقص محتوایی آن هم میشویم و شکافها مشخص میشود.
گاهی میان نوشته چالههای بزرگ ایجاد شده که اگر با صدای بلند نخوانیم متوجه آنها نمیشویم و خواننده را گیر میاندازیم.
پرشهای نوشته تنها با خواندن، آن هم با صدای بلند مشخص میشود. متوجه میشویم که جایی حرفهایی زدهایم که با هدف اصلی همسو نیست و خط اصلی متن را شکسته.
تابهحال جملههایی را خواندهاید که وقتی تا آخرش نرسیده نفستان را بند آورده؟
بلند بودن و پیچیدگی بیحد و غیرضروری جملهها را تنها با بلند خواندن و به نفسنفس افتادن متوجه میشویم.
گاهی وقتی جملهای را تایپ میکنیم یا روی کاغذ مینویسیم حس و مفهومی در ذهن ما دارد که موقع بلند خواندن آن داستان بهکلی عوض میشود.
البته بلند خواندن متن هم بستگی به خودمان دارد.
مثلاً نه آنقدر تند و سریع بخوانیم که متوجه نشویم چه اتفاقی افتاده نه آنقدر آرام که بین کلمهها دستوپا بزنیم.
خودمان را جای خواننده بگذاریم.
تمام دستاندازهای متن را برداریم تا با خیال راحت مسیر نوشته را طی کند.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
سلام خانم شریفی
آخه هر با صدای بلند می خوندم با عصبانیت می گفتند: تو دلت بخون! ما هم داریم می خونیم ولی تو دلمون می خونیم.
از این جمله ناراحت می شدم بهم بر می خورد،یه روز به معلم گفتم ببخشید درس رو بلند بخونم بهتر یا تو دلم بخونم ؟ یه جوابی داد که اونو نوشتم و هر وقت بگن بلند نخون می گم: بلند خوندن هر چی نداشته باشه ۲تا مزیت داره اولیش اینه که حواست جمع خوندن مطلبت می کنه، دومیش اینه که هم با چشمات می خونی هم با گوش ها می شنویش. از روزی که گفتید صداتون رو ضبط کنید دارم، ضبط می کنم و تو مسیر کار تا خونه اونو گوش می دم پیشنهاد خوبیه، اگه کسی می خواد خوب بفهمه مطلبی که خونده، صداشو ضبط کنه.
راستی خیلی طول کشید تا مطلب جدید گذاشتید خدا قوت.
سلام آقای روانشاد عزیز
خوشحالم که شما هم دارید ضبط صدا رو تجربه میکنید.
فوقالعاده است.
ممنونم که اینجا برام مینویسید.
کاملا درست و به جا گفتی زهرای گرامی.
سکته ها و بریدگی ها و پرت و دور شدن از مطلب، توجه به هم آوایی کلمات و یا اینکه کجا جمله مکث می خواهد و کجا تمام می شود و چه طور کلمات را با هم ترکیب کنیم که برای روان خوانده شدن نیاز به علائم نگارشی کمتری داشته باشد، و اینکه اصلا لحن نوشته مانند حرف زدن، با بلند خواندن بهتر فهمیده می شود..
اتفاقا نقل قولی از یک نویسنده می خواندم که می گفت؛ هنر شاعران، به خصوص شاعران قدیمی این است که بی علائم نگارشی جمله ها را روان و قابل فهم از کار در می آورند.
درود بر توحید گرامی
ممنونم که با کامنتهات نوشتههای منو کامل میکنی.
درود
سپاس از پیشنهاد خوبتان
زهرای عزیز به نظر من بلند خواندن یک حسن دیگر هم دارد و آن حرفهایی که توی گلو گیر کرده و شاید به کسی نتوانسته باشیم بگوییم با بلند خواندن از گلویمان کنده میشود و به بیرون می آید و ما را سبکتر میکند .
دقیقا همینطوره
خیلی خوب شد که بهش اشاره کردی