علاج درد انتظار

تا بابا به من برسد نیم ساعتی طول می‌کشید. تمام این ۳۰ دقیقه را دور خودم چرخیدم، لباس‌ها را بیخودی جابه‌جا می‌کردم، کانال‌های تلویزیون را می‌چرخاندم و آواز می‌خواندم تا این نیم ساعت تمام شود.

توی کلاس منتظر استاد بودیم. زمان نمی‌گذشت. تمام تخته را پر کردیم از نقاشی و شکلک‌های بی‌قواره.

 

***

توی مطب دکتر نشسته بودم و روی کاغذهای کوچکی که توی دستم بود چیزهایی می‌نوشتم.

میان انبوه آدم‌هایی که سرشان را توی گوشی فرو کرده بودند یا رو به دیوار و سقف ماتشان برده بود.

نشسته بودم توی کافه تا نشست شروع شود. بی‌اختیار قلم و دفترچه‌ام را درآوردم و غرق نوشتن بودم به‌طوری‌که وقتی سرایدار حیاط را آب‌پاشی می‌کرد و مرا خیس آب کرد متوجه نشدم.

 

امروز هم منتظر بودم.

۴۰ دقیقه مانده بود.

نه آواز خواندم.

نه دور خودم چرخیدم.

نه موسیقی پخش کردم.

نه انتظار کلافه‌ام کرد.

به خودم گفتم تمام این ۴۰ دقیقه را بی‌وقفه می‌نویسم.

نوشتن خیلی وقت است که رنج انتظار را کم کرده و لحظه‌های پیش از اتفاق مقرر را لذتی فراوان بخشیده.

 

علاج درد انتظار شما چیست؟


کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

در اینستاگرام با هم شعر بخوانیم

۶ نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *