علاج درد انتظار
تا بابا به من برسد نیم ساعتی طول میکشید. تمام این ۳۰ دقیقه را دور خودم چرخیدم، لباسها را بیخودی جابهجا میکردم، کانالهای تلویزیون را میچرخاندم و آواز میخواندم تا این نیم ساعت تمام شود.
توی کلاس منتظر استاد بودیم. زمان نمیگذشت. تمام تخته را پر کردیم از نقاشی و شکلکهای بیقواره.
***
توی مطب دکتر نشسته بودم و روی کاغذهای کوچکی که توی دستم بود چیزهایی مینوشتم.
میان انبوه آدمهایی که سرشان را توی گوشی فرو کرده بودند یا رو به دیوار و سقف ماتشان برده بود.
نشسته بودم توی کافه تا نشست شروع شود. بیاختیار قلم و دفترچهام را درآوردم و غرق نوشتن بودم بهطوریکه وقتی سرایدار حیاط را آبپاشی میکرد و مرا خیس آب کرد متوجه نشدم.
امروز هم منتظر بودم.
۴۰ دقیقه مانده بود.
نه آواز خواندم.
نه دور خودم چرخیدم.
نه موسیقی پخش کردم.
نه انتظار کلافهام کرد.
به خودم گفتم تمام این ۴۰ دقیقه را بیوقفه مینویسم.
نوشتن خیلی وقت است که رنج انتظار را کم کرده و لحظههای پیش از اتفاق مقرر را لذتی فراوان بخشیده.
علاج درد انتظار شما چیست؟
خواندن… به لطف همین گوشیها هروقت جایی منتظر هستم و دستم به کاری نمیرود یکی از آن صدها فایلهای پیدیاف ذخیره شده را باز میکنم و غرق میشوم در دنیای نویسنده. آنقدر که حتی یک بار نوبتم شده بود و صدایم کرده بودند و من اصلا متوجه نشده بودم…
خواندن بسیار لذتبخش و علاج انتظار است… هرچند نوشتن از آن لذتبخشتر است.
نوشته شما هم مثل همیشه عالی بود زهرا جان.
سلام رؤیای عزیزم
ممنونم از لطف و محبت همیشگیت
خانم شریفی سلام
ای کاش کسی برای وقت هایشان ارزش قایل بود و از زمان های بی فایده اش استفاده کنه. خوب نوشتید وخوب سوالی کردید. کاش این سوال بین همه پخش بشه ببینم چند نفر جواب بدهند
مطالعه- نوشتن- شعر خوندن- یا بقول دوستمون گوش دادن به کتاب های صوتی. من خودم وقت های بیکارم بیشتر می خونم تا یاد بگیرم.
می تونم خواهشی از تون بکنم خانم شریفی، تو سایتون بخشی برای معرفی کتاب های مفید و ارزشمند بزارید تا اگه کسی دوست داشته تهیه کنه و مطالعه کنه. اگر همچین کاری کنید ممنون تون می شم.
بعدش سوالاتون چالش برانگیز است. آدم رو به فکر فرو می برد و دوست داره با خودش صادق باشه.
چشم
حتماً سعی میکنم کتاب معرفی کنم.
غرض از نوشتن،خوانده شدن است
وگرنه،حکایتشان مثل درختیست که به زرد ابد محکومند
چه تجربه جالبی.
شاید یک یا دو بار پیش آمده که لحظات انتظار را با نوشتن پر کنم. معمولا با پخش کردن موسیقی بی کلام آرامبخش و مطالعه(با دستگاه کتابخوان الکترونیک محبوبم) پر می کنم. گاهی آنقدر غرق نوشته ها می شوم که صدای اطراف میان هیاهوی نوشته ها گم می شود…