۱۵ آبان ۱۳۹۷
راز کاغذ سفید
هر وقت یک بوم خالی میبینی که به شکل احمقانهای به تو خیره شده و نگاهت میکند، با قلم و رنگ بر گوشش بکوب تا از خواب برخیزد.
نمیدانی که نگاه خیرۀ بوم خالی به هنرمند، چقدر فلجکننده است.
انگار به تو میگوید: تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی!
این را ونگوگ در یکی از نامههایش نوشته.
از صبح که خواندهام سعی کردم این کلمات را تعمیم دهم به بقیه هنرها.
رسیدم به نویسندگی و نوشتن.
برای من که مینویسم. برای تو که مینویسی.
وقتی زل میزنی به کاغذ سفید چه میکنی؟
ترس برت میدارد و فرار میکنی؟
پیشانیات عرق میکند و به نفسنفس میافتی؟
یا کلمهها را برمیداری و میکوبی روی صفحه تا خواب را از سرش بپرانی؟
واقعیت شاید این باشد که نگاه خیرۀ کاغذ سفید دیوانهکننده است.
انگار به تو میگوید:
هیچ نمیدانی، هیچ نمیخوانی.
۷ نظر
اگر میخواهی بدانی کسی واقعا نویسنده هست یا نه، یک کاغذ سفید جلویش بگذار. واقعا به نکته خوبی اشاره کردید. متشکرم
چه جملۀ زیبایی رو نوشتید آقای جاود عزیز
ممنونم
اتصال بین مغز و کاغذ سفید را همچون ساعت شنی می دانم که یک نیمه آن مغز و نیمه دیگر آن کاغذ سفید است! هر کدام که پر باشد آرام آرام دیگری را پر می کند. یک مغز پر می توان کاغذ را پر کند و بر عکس وقتی شروع به نوشتن هم می کنی، آرام آرام جمله ها در مغز می آید و یاریت می کند…
متشکرم از مطالب الهام بخشتان که باعث می شود من هم فی البداهه بنویسم.
چه تصویر زیبایی ساختین آقای مدنی
خوشحالم از اینکه برای من مینویسید.
سلام…
صفحه های سفید کاغذ اگر پر نشوند میشوند یک حسرت بزرگ ….
به به
ستارۀ عزیز
دلتنگت بودم
عزیز دلمی زهرا جان …
یه مدتیه که کمرم زیر بار مدرسه و درس و این مسخره بازیا خم شده… اومدم که یه پرچمی زده باشم و بگم من زنده ام 🙂