اهمیت استعاره برای نویسندهها
کلی نوشتهایم و گفتهایم که استعاره مخصوص نویسندهها نیست و همۀ ما باید آن را بشناسیم چون همینطور خودآگاه و ناخودآگاه از آن استفاده میکنیم.
برای همین از رابطۀ استعاره و نویسنده کلاً دور ماندیم و از دستمان در رفت.
خب حالا ببینیم نویسنده به کمک استعاره چه تأثیری روی مخاطب میگذارد.
اینکه یک ارتباط اثر بخش و مفید بین خواننده و متن ایجاد شود، به هنر و توانایی نویسنده بستگی دارد. او باید تصویری دقیق و شفاف ارائه دهد تا خواننده بین کلمه ها گیر نیفتد.
مثلاٌ شکسپیر برای توصیف ظهر گرم تابستان میگوید: «گرما از چشم آسمان میریزد.» یعنی خورشید را چشم آسمان در نظر گرفته است.
یا سیمین دانشور که میگوید: «تهران پیرزن زشت و آبلهرویی است…»
استعارهها علاوه بر اینکه تصاویر آشنا میسازند به درک آنچه نویسنده میگوید هم کمک میکنند.
استعارهها بههمینترتیب به انتقال مفهوم متن و منظور نویسنده کمک میکنند. آنها از تصاویر و پدیدههایی که قبلاً خوب درک شده و خواننده با آن آشناست کمک میگیرند و مفهومی جدید میسازند.
اینجا متوجه میشویم که چرا اغلب از ماه و ستاره و گل و آسمان و نظایر آن ها استفاده میکنند.
البته مهم است که نویسنده قدرت و هنر خودش را به کار بگیرد و با توجه به همین چیزهایی که همه میشناسیم استعارههایی جدید خلق کند.
مثلاً ممکن است نویسندهای بنویسد: «او سرگردان بود، مانند بیابانی که هیچ مرزی نداشت.»
از آنجا که بخشی از زبان غیرلفظی است و نیاز به درک عمیق دارد به کمک استعاره و ایجاد ارتباط بین معانی سطحی با غیرسطحی میتوان کار را راحتتر کرد.
برای مثال ممکن است نویسنده بگوید: «چشمهایش مثل خورشید ظهر تابستان میدرخشید» و در ادامه بنویسد: «اما او دوست داشتنیتر و مرطوبتر بود»، همین خواننده را هیجانزده میکند و دست او را میگیرد و پیش میبرد.
گاهی فکر میکنم قدرت زبان برای برقراری ارتباط و بیان ایده هم در طول زمان تحلیل میرود.
شاید همین برجستگیهای زبانی مثل استعاره، زبان را پویا و پر تحرک نگه میدارند.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید: