نوشتن جزئیات با حواس پنجگانه
برایم نوشت: کلمههایت بوی شیراز میدهند. عطر بهارنارنج توی آنها پیچیده. دستهای مامان را میبینم که لیموهای زرد و خوشبو را میچلاند و عصارۀ آن را برای پاییز و زمستانمان نگه میدارد. گرم میشوم و لذت چای عصرانه را که با تارونه دم کشیده بود و به استقبالمان میآمد وقتی خستهوکوفته از مدرسه بر میگشتیم، به جانم مینشیند.
برایش نوشتم: نوشتهها بو دارند، رنگ دارند. با آدم حرف میزنند و تو را پرت میکنند به سالهای دور و نزدیک. دستوپا دارند و گاهی تو را در آغوش میگیرند. گاهی تکیهگاه میشوند و میشود سر روی شانههایشان گذاشت و های های گریست. حالا تو هم کیکهای سیب و دارچین مامان را بیاور و بگذار کنار چای و تارونه.
برای شما هم پیش آمده متنی را بخوانید و عطر و بویش را حس کنید؟ یا صدایش را بشنوید؟
میتوان با همین حواس پنجگانه به نوشته روح داد و آن را روانتر و جذابتر کرد.
یکی از مهمترین مواردی که باید به آن توجه کنیم استفاده از تمام این حواس است. وقتی طعم و بو و رنگ و مزه را نشان میدهیم یعنی دست خواننده را گرفته و با خود همراه کردهایم.
استفاده از یکی از حواس کافی نیست. مخاطب نمیخواهد فقط بیننده یا شنونده باشد. او میخواهد همه چیز را حس کند. مثلاً وقتی میگوییم موهایش سیاه بود و یک زخم بالای ابرویش داشت. لباسهای مندرس پوشیده بود و ناخنهایش را میجوید تنها حس بینایی را درگیر کردهایم. البته این اشتباه نیست و گاهی هم میتواند زیبا باشد اما کافی نیست.
میتوانیم برای توصیف بهتر جزئیات بیشتری اضافه کنیم:
موهایش نرم بود. خندۀ شیرینی داشت و صدایی گرم.
نوشته را به توضیحات تصویری محدود نکنیم.
شاید بهتر باشد تکتک حواس را با هم بررسی کنیم:
حس بینایی
بااینکه گفتیم بهتر است خودمان را به یکی از حواس پنجگانه محدود نکنیم اما باز هم حس بینایی مهمترین حس برای توصیف کردن است.
در غیاب عکس و فیلم، کلمات تنها ابزار نویسنده برای نشان دادن هستند.
بهترین حالت این است که بهجای توصیف همه چیز از پیادهرو گرفته تا گربهای که توی کوچه میدود روی چند تصویر خاص و مهم تمرکز کنیم و بقیه تصویرسازی را به عهدۀ مخاطب بگذاریم.
یعنی کمیت اینجا مهم نیست. نگران نباشیم که مبادا یک لکۀ روی دیوار هم از دستمان در برود. در عوض چند عنصر محدود را به زیبایی توصیف کنیم.
حس بویایی
شاید بوها خیلی راحت ما را تحت تأثیر قرار بدهند. کدامیک از ما با بوی نارنگی پشت نیمکتهای مدرسه کشیده نمیشویم؟ یا با بوی شلغم و لبو سردمان نمیشود؟
به گمانم بوها یک راه برای بردن خواننده به گذشته است. توی نوشته میتوان برای فلاشبک از آن استفاده کنیم.
برای توصیفهای دقیق و زیبا بوها راه خوبی برای درگیر کردن مخاطب با چند کلمه است.
مثل بوی خاک بارانخورده
بوی شیر داغ روی گاز
بوی دریا وقتی از پنجرۀ ماشین آن را حی میکنی
بوی اطلسی
بوی بهارنارنج
میتوان از این حس استفاده کرد و توصیفهای درخشان نوشت.
بنابراین از همینالان به بوها دقیقتر شوید و حتی حسی که از آنها میگیرید را یادداشت کنید.
حس شنوایی
توصیف صدا هم مثل توصیف سکوت میتواند سخت و زیبا باشد.
صحبت کردن آدمها، صدای سرفه، کوبیدن چکش به دیوار، بازی بچهها و شادی آنها توی کوچه، تصادف ماشینها و… میتواند بهعنوان موسیقی به متن اضافه شود.
مثلاً میتوان برای توصیف دریا و ساحل از صدای برخورد امواج به سنگها استفاده کرد.
یک راه برای ایجاد صدا در نوشته واجآرایی است که در پست «چگونه با جزئیات بنویسیم؟» توضیح دادم.
حس چشایی
اغلب وقتی میبینیم یا میخوانیم یا میشنویم که کسی خوراکی یا نوشیدنی میخورد حس چشاییمان تحریک میشود و به عبارتی دهانمان آب میافتد.
میتوانیم حسها را با هم ترکیب کنیم. مثلاً برای توصیف دریا از شوری نمک در میان نسیم حرف بزنیم. وقتی کسی به خانۀ دوران کودکیاش برمیگردد بوی چای تازهدم و صدای سماور را دستمایه قرار دهیم.
حتی اگر مزۀ چیزی را توصیف نکنیم هم میتوانیم با بیان طعم ترش و شور یا هر طعم دیگر حس خواننده را درگیر کنیم.
حس لامسه
این حس هم مانند ۴ حس دیگر میتواند سخت یا شیرین باشد.
مثل دست زدن به بخاری در سرمای زمستان یا نوازش موهای نرم کودک. اتفاقاتی که خواننده را به هیجان میآورد.
گاهی هم میتواند دردناک باشد مثل کوبیدن مشت توی صورت و خرد شدن دندانها. شما درد را احساس نکردید؟
استفاده از این حس در شرایط مناسب میتواند قدرت نوشته را افزایش دهد.
اجاقگاز چرب
دستهای سرد
پوست ترکخورده
پتوی زبر
شما چه چیزی حس میکنید؟
همۀ چیزهایی که تا اینجا گفتم در یک کلمه میشود بیان «جزئیات».
نوشتن جزئیات کمک میکند تا خواننده خودش را از نویسنده جدا نبیند و با او میان کلمهها قدم بزند.
سعی کنید وقتی میخواهید نوشتهای را شروع کنید فهرستی از چیزهایی که میتواند به توصیف بهتر و نوشتن جزئیات کمک کند تهیه کنید.
پسازآن بهترینها را انتخاب کرده و در نوشتۀ خود به کار بگیرید.
بهاینترتیب هم ما و هم خواننده در متن غرق میشود.
سلام زهرای گرامی.
این پست و نکاتش را که خواندم بی اختیار یاد این دوبیتی پر حس و تصویر باباطاهر عریان و بی پروا افتادم که پرداخته و چه خوش هم:
نسیمی کز بن آن کاکل آیو/ مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت رو در آغوش/ سحر از بسترم بوی گل آیو
سلام توحید عزیز
چه شعر زیبایی رو برام نوشتی
واقعا لذت بردم
ممنونم از همراهیت
پست شما تا آخر خواندم به نظرم یک مطلب مفید و پرکاربرد است
یکی از نقاط ضعف من در نوشتن همین کلی گویی و نپرداختن به جزییات هست ممنون از مطالب خوبتون 🙏💕