شما خلاق نمیشوید
اوایل تابستان سال ۸۵ بود. بوی بهار هنوز توی حیاط مدرسه مانده بود. کنار نردهها راه میرفت، به سنگها ضربه میزد و فکر میکرد به نمرۀ تکرقمی روبروی درس ریاضی.هیچکسی نمیداند چه در سرش گذشت که همان موقع بدون هیچ تعللی کفش و کلاه کرد و از مدرسه خارج شد. بهسرعت خودش را به مدرسهای رساند که میخواست آنجا ثبتنام کند. تصمیم خودش را گرفته بود. تغییر رشته.
پاییز همان سال سر کلاس دوم انسانی نشست.
چراکه هندسه و آمار و ریاضی هیولایی بود که هر شب و روز او را به وحشت میانداخت. از ریاضی گریخت و به علوم انسانی پناه برد.
شاگرد اول رشتۀ خودش بود. ریاضی نبود که لرزه به اندامش بیندازد و نفسش را برای خواندن و علمآموزی بند بیاورد.
سال ۸۷ کنکور داد و سر کلاس رشتۀ مدیریت نشست. غول بی شاخ و دم ریاضی باز هم بود اما نه آنقدر که او را به بند بکشد.
یکی از روزهای نزدیک به فارغ تحصیلی، بعدازآن همه تلاش و مشقتی که برای حل کردن لگاریتم و انتگرال متحمل شده بود با خود گفت: ریاضی را میتوان یاد گرفت اما راهی که برای یادگیری انتخاب کرده بودم درست نبود.
حالا میتوان گفت خلاقیت هم چنین است. چه کسی میگوید خلاقیت از نطفه با آدمی است؟
خلاقیت چیزی نیست که یکشبه به وجود بیاید یا از بدو تولد بذر آن را در وجودمان کاشته باشند.
خلاقیت یک فرایند است که در طول زمان شکل میگیرد، پرورش مییابد و به ثمر مینشیند.
این مهم است که برای رسیدن به خلاقیت آیا از جایی که هستیم خارج شدهایم و به کار و زندگی در جایی بپردازیم که پرسش و پاسخ در مورد ناشناختههای رواج داشته باشد؟
چیزی شبیه خروج از منطقۀ امن.
اگر اعتقاد ما این باشد که خلاقیت سفید و سیاه است، یعنی یا وجود دارد یا ندارد بهانههایی میسازیم برای اینکه نمیتوانیم خلاق باشیم.
اشتباه رایجی هم وجود دارد که معمولاً میگوییم اطرافیانم، کارم، مشغلههایم، هزینههای زندگی و… اجازه نمیدهند من خلاق باشم درحالیکه خلاقیت در مواجهه با محدودیتها شکل میگیرد.
پس چه چیزی جلوی ایجاد خلاقیت و رشد آن را میگیرد؟
اگر خلاقیت راهی باشد برای رسیدن به چیزهای بهتر چه؟ چطور میتوانیم خودمان را قانع کنیم که خلاقیت صفر و صد نیست و میتواند بهعنوان یک مهارت توسعه یابد؟
چیزی که با گذشت زمان بهتر میشود و محدودیتها باعث رشد آن میشوند.
خلاقیت توانایی فکر کردن به ایدههای جدید و ارزشمند است. مهارتی که هرکسی میتواند یاد بگیرد مثل ریاضی و زبان انگلیسی.
خلاقیت مهارتی است که هرکسی میتواند آن را یاد بگیرد و در طول زمان پرورش مییابد.
برای این کار ترفندهای کوچکی وجود دارد که مسیری راحت برای رسیدن به خلاقیت میسازد: مثل تغییر چشمانداز، دقت به مسائلی که در اطرافمان میگذرد، پرسیدن سؤال و پیدا کردن دوستی خلاق و هزار ترفند دیگر.
اگر بخواهیم خلاقیت خودمان را پرورش دهیم باید به آن اعتماد کنیم. به اینکه وجود دارد و میتواند رشد کند.
بدون این تفکر فارغ از اینکه چقدر توانایی داریم برای شکوفا شدن خلاقیت تلاشی نخواهیم کرد.
هیچکسی خلاق متولد نشده. وقتی این موضوع را درک کنیم شاخ و برگ خلاقیت خودبهخود بیرون میزند و نمایان میشود.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
سلام زهرای گرامی.
این برداشت من بود از این پست:خلاقیت به این شکل که تعریف کردی به شکل خلاصه میشود پیدا کردن راه حل برای مسئله؛پس همانطور که گفتی این راه حل بیشتر از هر استعداد ذاتی یا توانایی مادرزادی، به تلاش و کنکاش در مسئله نیازمند و وابسته است.
چه نکته ی جالب و کارآمدی! ممنون.
سلام توحید عزیز و خوشذوق
بله. و کلاً تأکیدم بر اینه که نباید نداشتن خلاقیت، که چیزی ذاتی نیست بهانهای باشه برای اینکه یک جا بمونیم و کاری نکنیم. میتونیم خودمون خلاقیت رو به وجود بیاریم.
بازگشت به دنیای آنلاین.
و وبلاگ باصفای خانم زهرا شریفی عزیز که تخصصی نوشتههاش هم دلنوشتهای با صفا هستن.
خلاقیت هم واقعا یک مهارت که سر چندراهیها یا سر برخوردهای زندگی میتونه شکل بگیره. مدل فکری ما از کودکی شکل میگیره اما قرار نیست تغییر نکنه مگر اینکه خودمون چشم ببندیم و بیخیال باشیم.
این جملت رو دوست دارم: «هیچکسی خلاق متولد نشده. وقتی این موضوع را درک کنیم شاخ و برگ خلاقیت خودبهخود بیرون میزند و نمایان میشود.»
واقعااصل مطلب رو گفتی. باید یادبگیریم که میتونیم یادبگیریم. ما وقتی متولد میشیم از یک بچه شامپانزه بیدفاعتر و بیاستعدادتریم:) چیزی که ما را انسان کرد همین یادگرفتن بود. بقیش همه توهمی بیش نیست.
سلام علیرضای عزیز
جای کامنتهای خوبت خالی یود حسابی
چقدر خوب گفتی که یاد گرفتن ما رو انسان کرده. و اگر این یادگیری و رشد مداومت داشته باشه منجر به رشد و بالندگی میشه
ممنون که هستی و برام مینویسی.