غول مرحلۀ آخر
برای خودم یک غول ساخته بودم و میترسیدم اگر قدم پیش بگذارم یک لقمۀ چرب بشوم.
تمام روزهایی که به سرم میزد کمی کار را پیش ببرم از ترس حجم کارهای انجامنشده و غولی که کمین کرده بود برای زمین زدنم خودم را مشغول چیزی دیگر میکردم.
مدتهای زیادی گذشت و هر چه من عقبنشینی میکردم غول بیقواره، فربهتر و قویتر میشد.
یک روز با خودم گفتم آخر که چه؟ هر چه بیشتر بگذرد او بزرگتر شده و مانعی برای پیش رفتن است.
پس دل به دریا زدم و شروع کردم به کار.
پایاننامهای که مثل مرده روی دستم مانده بود تا دفنش کنم را برداشتم و از یک جایی شروع کردم.
کمکم دستم راه افتاد و در عرض مدت کوتاهی توانستم به غول حمله کنم.
شاهین کلانتری میگوید: «نوشته حین نوشتن شکل میگیرد» و من در روند پایاننامه فهمیدم هر کاری حین کار کردن شکل میگیرد.
منتظر ماندن و پیش نرفتن تنها غول را تغذیه میکند و او را حریصتر برای بلعیدن زمان ما.
حالا که دو روزی است شاخ غول را شکستهام و او را زمین زدهام بدون واهمه و دغدغه پیش میروم.
کار میکنم و مینویسم و میخوانم و سبکبالی عجیبی دارم.
با ترس و اهمالکاری غولهای مسیر زندگی را چاق و نیرومند نکنیم.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید: