از سرعت خود بکاهید
«همینکه شروع کرد به خواندن به دنبال معنی کلمۀ مجبول دست به دامن واژهیاب شد. دو خط بعد لینک مطلب قبلی را دید و روی آن کلیک کرد. تا به خودش آمد انبوهی از صفحههای مختلف را دید که سلسهوار باز شدهاند و میان آنها به دنبال منبع اصلی میگشت و وقتی آن را پیدا کرد انگار که تابهحال نه دیده بود و نه خوانده بود. همینقدر ناآشنا.
هجوم کلمهها، عکسها و موضوعات مختلف ذهنش را دور کرد از چیزی که بهقصد آن لپتاپش را روشن کرده بود.»
خودم را میگویم. مسئلهای که امروز مانع کارم شد.
به این فکر کردم که باید فکری به حال این نوع مطالعه بکنم. انگار عمیق خواندن یک عمل رو به انقراض است که باید نجاتش دهیم. بهخصوص از زمانی که کتابها و مراجع آنلاین فراگیر شد و دیگر با کاغذ خداحافظی کردیم.
من کتاب الکترونیکی نمیخوانم اما مطالعۀ وبلاگها و مقالهها چنین مشکلی را برایم به وجود میآورد طوری که امروز برای اینکه یک مطلب کوتاه را بخوانم چند بار از روی آن نوشتم.
فکر میکنم همینکه نمیتوانیم انگشتمان را روی کاغذ فشار دهیم و وصل شویم به دنیای بیانتهای اینترنت از مزایای خواندن کتاب چاپی است. ازاینجهت که همهجانبه، غنیتر، عمیقتر و آهستهتر پیش میرویم و رمزگشایی کلمات هم برایمان شیرینتر میشود.
نبودن لینکهای متنوع میان نوشتهها از وسوسۀ چک کردن آنها جلوگیری میکند و ازاینجهت غوطهور شدن در روایت کتاب دلچسبتر است.
خواندن عمیق کتابها با دریافت اطلاعات از اینترنت کاملاً متفاوت است. هم در تجربههایی که به دست میآوریم هم ظرفیتهای ذهنی و روحی.
نوع مطالعه کردن بر اساس تجربۀ ما شکل میگیرد. انگار برای آن مدارهایی تعریف کردهایم که بر اساس میزان استفادهای که از آنها میکنیم قوت و ضعفشان مشخص میشود.
وقتی عوامل حواسپرتی که یکی همین آنلاین بودن است را از بین میبریم میبینیم که سرعت مطالعۀ ما کمتر شده و برای درگیری با مطالب، تحلیل آنها، انطباق تجربهها و احساسات و یادداشتبرداری انرژی و تمرکز بیشتری داریم.
نمیدانم شما هم با من موافق هستید یا نه اما همیشه بعد از مدتی سرچ و وب گردی سریع به کتابهایم پناه میبرم. لذتی که بوی کاغذها، صدای ورق خوردنشان، رنگ کاهی یا سفید آنها، صدای کشیده شدن مداد روی بافت زیبایشان یا حتی فضایی که میان کتابخانه اشغال کردهاند و وقتی نباشند انگار حفرهای بزرگ توی دلم ایجاد میشود، دارد را با هیچچیز نمیتوانم عوض کنم.
فضای وب و وبگردی انگار که میدان جنگ است و من مدام بمباران اطلاعاتی می شوم، همین که کتاب در دست میگیرم، آرامشی عجیب بر روح و روانم حکمفرما میشود و با احساسی خوب غرق در تفکرات نویسنده می شوم.
نوشته تون خیلی خوب بود.
ممنونم آقای قربانی
واقعاً من هم به این نتیجه رسیدم که انگار همه چیز با سرعت به سمتم هجوم میاره.