آیا ادبیات آینۀ جامعه است؟
فکر میکنم ادبیات تصویری واضح و ملموس از الگوهای تفکر و هنجارهای اجتماعی حاکم بر جامعه است. هر نویسنده متناسب با زمان و محیطی که در آن میزیسته نوع زندگی و فرهنگ و اعتقادات مردم را با کلمات به تصویر کشیده. رمان، شعر، نمایشنامه و سایر بخشهای ادبی علاوه بر اینکه منعکسکنندۀ مسائل اجتماعی هستند آنها را شکل هم میدهند.
ادبیات نه تنها جهان را به ما مینمایاند بلکه یاد میدهد که چطور خودمان، محیط و جامعه را تغییر دهیم یا با اتفاقاتی که از کنترل ما خارج است سازگار شویم. ابعاد شناختی ادبیات کمک میکند تا از عهدۀ تغییرات دائمی خودمان و جامعهای که در آن زندگی میکنیم برآییم.
ادبیات ارزش آفرین است.
آثار ادبی زندگی عامۀ مردم را روایت میکند. مطالعۀ ادبیات کلاسیک سوخت موتور خلاقیت و تفکر و تخیل است. ادبیات خوب بهترین منبع آموزشی است و فقدان آن یعنی از دست دادن فرصت رشد. ادبیات جایی است که میتوانیم به واسطۀ آن ایدههای خودمان را در مورد احساسات بنیادی انسانی و وضعیت او بدون دخالت دیگران و نگرانی بروز و توسعه دهیم.
ادبیات یک منبع اطلاعات قوی است.
تحقیقات مخترعان، آثار ادبی بزرگان، داستانهای اکتشافات و پیشگوییها، روایت زندگی انسان و تکامل او تاکنون همه مکتوب شده و کمک زیادی به بشر کرده است. بنابراین خدمت ادبیات به سایر علوم اهمیت زیادی دارد. برای مطالعۀ فرهنگها و جوامع مختلف گاهی شواهد فیزیکی تخریب شده یا از بین رفتهاند اما ادبیاتِ آنها همچنان ادامه دارد. ما میدانیم که تمدنهای قدیم مثل بینالنهرین، الهههای یونان، اسطورههای مصر و… وجود داشتهاند و همۀ اینها به دلیل نوشتههایی است که از آنها به جای مانده.
جوامع خواستهها، ارزشها، دین و مذهب، ترسها، قوانین، حس میهنپرستی، تصورات، نظرات، شادیها و کلاً هویتشان را در ادبیات خود به نمایش میگذارند.
به عوان برخی از کتابها دقت کنید:
چگونه از افسردگی رها شویم؟
به کجا سفر کنیم؟
چگونه پولدار شویم؟
این کتابها میتوانند به وضوح نگرانیهای عصر ما را نشان دهند و شاید نسلهای بعد با خواندن چیزهایی که در هر دوره نوشتهایم بدانند که با چه چیزی مبارزه میکردهایم یا چه وضعیت مشترکی با ما دارند؟ به این ترتیب میتوانند جامعه خود را بهبود ببخشند.
ادبیات صرفاً داستان و شعر نیست، یک مفهوم است که درون تمام متون نهفته.
ادبیات ابعاد مختلفی دارد.
سازههای ادبیات زبان است اما مطالعۀ ادبیات نباید به زبانها محدود شود. درست نیست که ادبیات را به برنامههای درسی و آموزشی محدود کنیم چراکه محدودۀ آن بسیار گسترده و عمیق است و شاید برای مطالعۀ واقعی آن طول یک زندگی هم کافی نباشد. ادبیات چیزی بیش از آشنایی با حروف و کنار هم قرار دادن کلمات است.
در نهایت به قول یوسا: «جامعهای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعهای که مهمترین ابزار ارتباطی آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، و غنای کمتر و وضوح کمتر بیان میکند. جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کرولالها دچار زبانپریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتداییاش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت.»