چرا باید روزی ۱۰۰۰ کلمه بنویسیم؟
اول قرار بود شقورق بنشینیم پشت لپتاپ و یک فایل ورد باز کنیم، فونت دلخواه را از بین آن همهای که هست و دانلود کردهایم برداریم و با تیتر کتاب سال بدون فکر کردن هر چه دلمان میخواهد را توی آن بنویسیم.
حدود سی نفر این تمرین پیشنهادی را دریافت کردند و از همان روز شروع کردیم به تایپ کردن.
نوشتن نه فقط برای نویسنده شدن که برای بهتر شدن حال و هوای دل و ذهنمان.
روزهای اول با شوق فراوان توی گروه دستمان را بالا میبردیم و خوشحال اعلام میکردیم که بله همه بدانید و آگاه باشید که من هزار کلمهام را نوشتهام. یک نوع تعهد درونی که همه به آن پایبند بودیم.
برای من سخت نبود، چراکه قبل از آن هم زیاد مینوشتم. از هر دری و هر چیزی؛ اما اینکه باید یک زمان مشخصی را بگذارم و بگویم خب الآن وقت نوشتن است برایم معنایی نداشت.
بااینحال دستوپاشکسته مینوشتم یک روز در میان یا گاهی چند روز در میان.
ازآنجاکه عادت ندارم از آدمی که به او اعتماد کردهام بپرسم چرا باید فلان کاری که تو میگویی را انجام دهم سعی کردم خودم به رمز و راز این قصه پی ببرم.
بعد از گذشت چند هفته که بینظم نوشتم تصمیم گرفتم هر طور که دوست دارم شروع کنم اما حتماً منظم بنویسم.
روزهای اول روند خوبی نداشت و خودم راضی نبودم اما دست از کار نکشیدم. میدانستم که اتفاق خوبی خواهد افتاد و من باید ادامه دهم تا به آنچه قرار بود این راه نشانم دهد برسم.
یکی از گرهگشاییهای این نوشتنها که هزارکلمۀ بیوقفه بود همان هفتۀ اول خودش را نشان داد.
با یکی از دوستانم صحبت میکردم و ماجرا به بحث کشیده شد. من برای اینکه موضوع را با خودم حل کنم هزار کلمه راجع به آن نوشتم. توی همان فایل کتاب سال که من اسمش را گذاشته بودم هزارهها.
با نوشتن جزئیات بحث متوجه سوءتفاهمی که پیشآمده بود شدم و توانستم بهتر با او حرف بزنم و ماجرا حل شد.
اما همین یک نکتۀ مثبت مرا به این نوشتنهای روزانه وابسته کرد.
در این هزار کلمهها نامه مینویسم. به خودم، به دوستانم، کسانی که هستند، نیستند بدون اینکه برای آنها بفرستم. دیشب هم یک نامه برای پول نوشتم!
به سؤالاتی که ذهن مرا مشغول کرده جواب میدهم.
چرا گفتگو حال مرا بهتر میکند؟
چرا نمیتوانم اینجا ننویسم؟
برنامهریزیهای کاری و مالی و درسیام را هم بردهام میان هزارکلمهها. اینطوری هم آنها را بسط میدهم و هم راحتتر تصمیم میگیرم.
در این نوشتنها خودم را مدام مرور میکنم. امروز متوجه شدم راجع به یک موضوع بیشازحد دارم مینویسم و اگر انقدر برایم دغدغه است چرا برای حل کردنش کاری نمیکنم؟ پیدا کردن راهحل هم یکی دیگر از مزایای آن است.
همین تحلیل موضوعات مختلف آن هم نه در ذهن که با نوشتن و ثبت کردن به جمعبندی آنها کمک بیشتری میکند.
همهچیز توی ذهنم نظم گرفته و میدانم میخواهم به کجا بروم و چهکار کنم. نقاط قوت و ضعف خودم را تشخیص دادهام.
قویتر و شادترم.
حالا میان شلوغیها، ناراحتیها، عصبانیتها، دلهرهها و موقع تصمیمگیریهای مهم بلافاصله میروم سراغ هزارهها که این ماه اسم آن اسفند نامه است.
از وقتی دیگر به قصد نوشتن هزار کلمه پشت سیستم نمینشینم راحتتر مینویسم. هر موقع از روز که حس میکنم باید کاری انجام دهم یا ذهنم را خالی کنم تا بتوانم روزم را بهتر ادامه دهم میروم سراغ فایل وردی که همیشه روی لپتاپم باز است.
برای همین هم این کار ممکن است طی روز چند بار تکرار شود دو، سه، چهار…هزار کلمه.
این روزها من یک فایل ورد دارم پر از کلمه که آنجا زندگی میکنم.
دلم میخواست تجربۀ خودم از این کار شگفتانگیز را خیلی ساده و خودمانی بگویم تا شما هم اگر دوست دارید به جرگۀ هزارکلمهایها بپیوندید.
برای اینکه بیشتر بدانید از این روزانهنویسیِ جذاب اینجا را بخوانید.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
این جمله “این روزها من یک فایل ورد دارم پر از کلمه که آنجا زندگی میکنم” برای من خیلی دلنشین بود.
موفق باشید
چه عالی و راحت و روان می نویسی زهرا جان! احتمالا این هم از برکت هزاره هاست! موفق باشی و حال و هوای دلت همیشه خوب و شاداب ???
ممنونم یلدای عزیز از لطف و مهربونیت
سایت شما خیلی خوب داره پیش میره و من با لذت میخونم نوشتههاتون رو. خوشحالم که هم مسیریم.
سلام جالب بود. من گاها می نویسم از همه چیز و همه جا و بعد همه را پاره می کنم یا پاک می کنم. هیچ نظمی ندارد برای آرامشم این کار را می کنم ولی از این ایده هزارتایی خوشم آمد شاید من هم واردش شدم. سپاسگزارم .
سلام نیلوفر جان
چه عالی
حتماً از نوشتن هزارکلمهها شگفتزده میشی.
هزار کلمه ها بعد یه مدت دیگه هزار کلمه نمی مون اون ها روز به روز بزرگ و بزرگ تر می شوند و شاید اونها روزی برنامه زندگی تو رو بنویسن ….
سلام من امشب با نوشته های شما آشنا شدم ممنونم از اینکه صادقانه تجربیات خود را بیان نمودید
موفق وپیروز باشید
سلام
ممنونم از لطف و محبتت نسرین جان