عضویت در انجمن شاعران مرده
آیا شاعران مُرده در بهشت جای دارند. در جایی بهتر از زمینی که انسان در آن زندگی میکند؟
-جان کیتس
توی گوشیام نوشته بودم «انجمن شاعران مرده». آخرین عنوان از لیستی که باید میخریدم و میخواندم؛ اما وقتی روز تولدم کتاب را هدیه گرفتم فهرست برعکس شد و شروع کردم به خواندن کتابی که با هدیه گرفتنش هم ذوقزده شدم و هم توی ذوقم خورد.
انجمن شاعران مرده مدرسهای را روایت میکند که درواقع شاهراهی است برای رسیدن به هاروارد و کمبریج و… و دانشآموزانی که آمدهاند تا آرزوی والدینشان را برآورده کنند و دکتر و مهندس شوند.
داستان در صدمین سال ساخت مدرسه با تعریف چهار اصل سنت، افتخار، انضباط، سرافرازی که سالها در آن جریان داشته شروع میشود.
با توصیف فضای دور از شهر مدرسه که دیوارهایی بلند آن را از جنگل جدا کرده و قوانین سخت و صلبی که بر آن حاکم است آن را نمادی دیدم از جامعهای که خفقان در آن رشد میکند و تیرگی همهجایش را فراگرفته؛ اما آدمها پذیرفتهاند که راهی جز این ندارند و باید بر مبنای این اصول زندگی کنند.
در این میان افرادی برمیخیزند تا همرنگ جماعت نباشند و راه خودشان را پیدا کنند.
چارلز، نیل، ناکس و چارلی دانشآموزانی بودند که انجمن شاعران مرده را بنا نهادند. انجمنی که روزی جان کیتینگ معلمشان در آن عضو بوده و دختران و پسران در یک غار، پنهانی، به خواندن شعر میپرداختند.
کیتینگ روز اول کلاس درسش روی میز خود ایستاد تا به بچهها نشان دهد که میتوانند دنیا را از زاویهای دیگر ببینند.
«من روی میز ایستادم تا به خودم یادآوری کنم، ما باید بیوقفه خود را واداریم تا به چیزها با دیدی متفاوت از جهان بنگریم، جهان از این بالا متفاوت به نظر میرسد.»
بخشی از کتاب معلم سعی میکند جملهای از رابرت فراست را با تمرینی برای دانش آموزان جا بیندازد: «در جنگل دو راه پیش رویم بود و من راهی را برگزیدم که رهروان کمتری به خود دیده بود و همین تمام تفاوتها را موجب شد.»
تمرین به این صورت بود که آنها دور حیاط مدرسه شروع کردند به راه رفتن و هرکدام بهنوعی گام برمیداشتند یکی با یه ورشدنهای طولانی و دیگری با ورجهوورجههای سست و کوتاه اما بهمرور و با تشویقهای بقیه همگام و هماهنگ شدند.
«بچهها جون همۀ ما نیاز مبرم داریم که تأییدمون کنند، ولی شما باید به اونچه که در وجودتون یگانه یا متفاوته، حتی اگر ویژگی غریب و غیرمتداولی باشه تکیه کنید.»
اعضای انجمن شاعران مرده برای من نماد آنهایی بودند که سعی دارند در میان رخوت و سستی فراگیر دست روی زانوی خودشان بگذارند، بلند شوند و بیتوجه به آنچه محیط و جامعه سختگیرانه به آنها دیکته میکند راه و مسیر خودشان را بروند.
آقای کیتینگ چهار اصل دیگر را برای بچهها بیان میکند: عشق، زیبایی، حقیقت و عدالت.
او سعی دارد آنها را به عمیق اندیشیدن و مکیدن جوهر حیات تشویق و ترغیب کند. در تمام کتاب و در موقعیتهای مختلف این جمله تکرار میشود: «دم را غنیمت شمار…» آنچه در ابتدای کلاس معلم به بچهها گفت.
گُل غنچههای سرخ را کنون که میتوانی، برچین
اما باز زمانِ سالخورده درگذراست
و همین گُلی که امروز لبخند میزند،
فردا خواهد مُرد.
–رابرت هریک، شاعر انگلیسی
تصور من از ابتدا این بود که درنهایت انجمن شاعران مرده موفق میشوند و به بقیه ثابت میکنند که میتوان در میان شورهزار هم رشد کرد و سبز ماند اما…
ما در رؤیای فرارسیدن فرداییم و فردا نمیآید؛
ما در رؤیای شکوه و افتخاری غوطهوریم که خود، نمیخواهیمش
خوابِ روزی نو را میبینیم، غافل از اینکه همین امروز است آن
ما رویگردان از رزمیم، آن دم که باید در آن قدم بگذاریم
و ما همچنان در خوابیم.
انجمن شاعران مرده-ن.ه.کلاین بام-نشر پنجره
سلام. بخش هایی از این مطلب در کانال وبلاگستان فارسی منتشر خواهد شد.
https://t.me/Persianweblogs
عالی
با این که کمتر به رمانها علاقه مندم ولی با خواندن این نوشته علاقهمند شدم که این کتاب را بخوانم. موضوع رهایی از بندهایی که جامعه و اطرافیان به دستها و پاهای ما زده اند و می زنند همیشه برایم جالب بوده است. و همیشه ستایش میکنم افرادی را که در طول تاریخ به هر طریقی که توانسته اند رشته ای از این بند ها را که بیشتر از جنس زنجیرهای ذهنی هستند پاره کرده اند و گامی فراتر گذاشته اند و دنیا را جور دیگری کرده اند. خواندنشان هم لذت بخش و وسوسه بر انگیز است.
سلام
خوشحالم که به خوندن کتاب ترغیب شدین.
امیدوارم بخونید و لذت ببرید.