چرا باید داستان خودمان را بگوییم؟

 

توی اتاق نشست و وسیله‌هایش را با عصبانیت پرت کرد روی تخت و شروع کرد به غر زدن. با خودش زمزمه‌کنان چیزهایی می‌گفت و از لابه‌لای تمجمج او کمی از موضوع را فهمیدم.

آرام که گرفت و یک گوشه نشست داستان سال‌های گذشتۀ خودم که شبیه بود به مشکل او را تعریف کردم و گفتنِ راهی که طی کرده بودم و نتیجۀ آن به او کمک کرد تا بتواند تصمیم بهتری بگیرد.

از زمانی که با دوستان دورۀ «قدرت نوشتن» زندگینامه‌نویسی را شروع کردیم، متوجه شدم یادآوردی بعضی روزها و خاطرات گذشته به گذراندن و درک خیلی از مسائل در این زمان هم کمک می‌کند. حداقل برای من این‌طور بوده.

همۀ ما داستان‌هایی در زندگی داریم که هیچ مورخی آن‌ها را نمی‌نگارد. نوشتن و تعریف کردن آن‌ها برای اطرافیان یک اتصال شخصی ایجاد می‌کند.

کجا بوده‌ایم؟ چه چیزهایی یاد گرفته‌ایم؟ چقدر مقاوم‌تر شده‌ایم؟

پاسخ این پرسش‌ها و هر چیزی شبیه به این‌ها می‌تواند به بهبود زندگی خودمان و دیگران حتی اگر فقط اعضای خانواده باشند کمک کند.

اگر داستان تلخی داریم، هستند کسانی که به دنبال همدلی و همدردی یا یادگرفتن شیوۀ جنگیدن با مرارت‌ها باشند. نوشتن داستان ابزاری است برای اینکه در هر شرایطی بتوانیم تحلیل‌گر موقعیت‌هایمان بوده و بهترین راه‌حل را پیدا کنیم.

تعریف کردن و نوشتن داستان از بار تنهایی در بحران‌ها می‌کاهد.

فکر می‌کنم بدترین چیزی که می‌توانیم بشنویم این است: «وقتی بقیه اهمیت نمی‌دهند چه فایده دارد که داستان خودم را بگویم؟»

درحالی‌که خودمان چه در فضای آنلاین و شبکه‌های اجتماعی چه میان کتاب‌ها دنبال قصه‌ایم. روایت‌هایی که یک گوشه از ما را وصل کند به خودش و بکشاند تا انتها.

یا وقتی با فرد جدیدی روبرو می‌شویم از او می‌خواهیم داستان خودش را بگوید. کمتر کسی این کار را خوب بلد است.

کسی دیگر به رزومه علمی و دانشگاهی اهمیت چندانی نمی‌دهد آنچه بقیه می‌خواهند بدانند داستان ماست. تجربیات زندگی و راهی که ما را تا اینجا رسانده. در این صورت باید بدانیم که چه بگوییم.

این روزها خیلی از کسب‌وکارها هم برای معرفی محصول خود از داستان‌گویی استفاده می‌کنند چراکه می‌دانند مخاطب با قصه‌ای ملموس راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کند تا جمله‌های شعاری و خشک و بدون محتوا.

هر چه بیشتر با آدم‌ها معاشرت کردم، از هر صنف و دسته‌ای، دانشجو، استاد دانشگاه، پیرزن‌ها و پیرمردها، مادران خانه‌دار و… فهمیدم هرکسی برای کمک به دیگران داستان‌های زیادی در سینه دارد و می‌تواند با قصه‌های خود تأثیر مثبتی بر محیط اطرافش بگذارد.

اگر تابه‌حال سعی نکرده‌اید که داستان خودتان را بگویید امیدوارم اولین قدم را بردارید. داستان هر یک از ما منحصربه‌فرد و واقعی است.

به قول هنریت کلاسر: «هیچ کتاب تاریخی و هیچ روایت و نقل دیگری نمی‌تواند داستانی را که فقط خود تو می‌توانی از زندگی‌ات برای بچه‌ها و نوه‌هایت بگویی، بیان کند. …میراث تو، داستان زندگی توست.»

داستان خود را بگویید. زمانی که می‌خواهید دیگران به شما اعتماد کنند و جایی که می‌توانید احساس مثبتی در دیگران ایجاد کنید.

داستان‌های ما قدرتمند هستند. گاهی گفتن داستان و نوشتن آن منجر به افزایش اعتمادبه‌نفس و درک از خود می‌شود.

کمی از وقت خودتان را به‌ مرور داستان‌های خود اختصاص بدهید ما به آن‌ها نیاز داریم.

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

۳ نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *