نوشتن چگونه ما را جذب میکند؟
وقتی موضوع قانون جذب را پیشنهاد دادند گفتند میدانیم موضوع زردی است اما برای شروع همین را کار کن.
ناشی بودم و بدون تجربه. حالا هم باید در مورد چیزی مینوشتم که در همان میدان کاج برای اولین بار شنیده بودم اسمش را.
وقتی به خوابگاه برگشتم شروع کردم به جنگ با گوگل. قانون جذب را تنها و کنار هر چیز دیگری جستجو کردم از من و قانون جذب گرفته تا پیتزا و جذب. انگلیسی و فارسی.
دربارهاش میخواندم، فایل صوتی گوش میکردم، کتابفروشیها را میچرخیدم و… اما چیزی دستگیرم نمیشد. به خودم گفتم بنویس. هر چه بادا باد.
اولین ۶۰۰ کلمه دور روز وقت و نفس مرا گرفت. متنی که قرار بود فقط ۲۰ دقیقه از شبانهروز مرا مال خودش کند.
هیچچیزی نمیدانستم. تصمیم گرفتم همین مسیری که طی میکنم را بنویسم.
کدام مسیر؟ در گیر و دار جستجو برای فهم این قانون زرد که هیچکسی دوستش نداشت و هر جا از آن حرف میزدم همه با نگاهی کجوکوله جوابم را میدادند تصمیم گرفتم به نوشتنِ هر آنچه از خواندن و شنیدن دستگیرم میشد. مثل یک بچۀ کلاس اولی که تازه میخواهد آب و بابا را یاد بگیرد با تعریف و اهمیت و کاربرد و …شروع کردم. همانها را برای سایت میفرستادم و برخلاف تصور من منتشر میشدند مقالاتی که گاهی رودررویشان اشک میریختم و میگفتم چه از جانم میخواهید؟
هر نوشتهای که تمام میشد با کابوس روز بعد و قانون جذبی دیگر به خواب میرفتم. صد روز گذشت. من قانون جذب را دوست نداشتم اما با او مانده بودم. خودم میخواستم بمانم به هر سختی که هست. صدمین مقاله را که نوشتم انگار قفل این رابطه باز شد و طلسمش شکست. کمکم فهمیدم زردی آن دارد رو به سبزی میرود و دیگر موقع نوشتن آن بغض در گلویم چنگ نمیاندازد.
با نوشتن مداوم در مورد یک موضوع خاص چیزهایی دانستم که اگر هزارتا کتاب میخواندم و فایل صوتی میشنیدم هرگز به آنها دست پیدا نمیکردم.
قصۀ من با قانون جذب بود و تمام شد؛ اما بعدازآن هر چیزی که ذهنم را درگیر میکند چه موضوع کاری، درسی، رابطه، خانوادگی و… راجع به آن مینویسم. آنقدر تا گشایشی حاصل شود.
این نوشتنها به پیشنهاد شاهین کلانتری نظم گرفت و تبدیل شد به هزار کلمههای روزانه.
هرروز هزار کلمه، گاهی که گرههای کور دارد ذهنم به چند هزار کلمه هم میرسد. وسط شلوغی روزهایم، زمان انجام پروژه، خواندن یک کتاب برای اینکه موضوع را برای خودم جا بیندازم شروع میکنم تند و بیوقفه نوشتن. اغلب راهحل به ذهنم میرسد، تصمیمهای خوبی میگیرم یا اگر اتفاق خاصی هم نیفتد حداقل دلم آرام میشود.
حتی همین دکمههای کیبورد و حرکت انگشتانم روی آنها و صدای تقتق مستمرشان مرا به بیشتر نوشتن ترغیب میکند.
سلام
ببخشید اگر سوالم به موقع و به جا نیست
قالب وبلاگتون آماده بوده؟ چطور میتونم یک همچین قالبی تهیه کنم برای وبلاگ شخصی ؟
سلام. قالب سایت آماده نیست و طراحی شده.
سلام زهرا جان
خیلی خوب بود. من هم عاشق هزار کلمه ها هستم. صدای تق تق مستمرشان برایم مثل آهنگ زیبایی است که شنیدنش از هر چیز برایم آرامش بخش تر و لذت بخش تر است.
سلام
بیان تجربه واقعی یکی از با ارزشترین محتواهای سبز است. نوشته مخاطب را ترغیب به نوشتن می کند.
همیشه فکر میکردم لذتی بالاتر از کتاب خوندن و فیلم دیدن و قهوه نوشیدن نباشه، الان به نوشتن هم فکر میکنم