آیا سادهنویسی مشکل است؟
مشغول خواندن نوشتۀ یکی از دوستانم بودم که این نکته به ذهنم رسید: چرا در تلاشیم که متن خود را سرشار کنیم از آرایهها و کلمات عجیبوغریب؟
شاید در ذهنمان این میگذرد که هر چه شاعرانهتر، زیباتر.
گاهی میپنداریم اگر شاعرانه بنویسیم متن زیبا و جذابی خواهیم داشت. درحالیکه وقتی تمام متن ما را آرایهها و عبارتهای غیرمعمول پُر کند ذهن مخاطب خسته شده و به دنبال متن کشیده نمیشود. هرچقدر هم که نوشته کوتاه و موجز باشد. این کار شیوایی سخن را کم میکند و بهجای آن تکلف و فضلفروشی مینشاند. چه اصراری داریم که کلمات و عباراتی را به کار ببریم که در جمله هیچ نقشی ایفا نمیکنند؟ مثل واژههای مترادف. یا مدام از تشبیه و استعارههای مختلف استفاده کنیم.
میتوان این نقل قول از اسماعیل امینی را به انواع نوشتهها تعمیم دهیم: «آرایش اگر مکمل زیبایی طبیعی شعر باشد نامحسوس اما مؤثر است. اما برای شعرهای بیمایه ودستفرسود، آرایش مثل سرخاب بر چهرهای چروکیده ،مضحک خواهد شد و در شعرهای سطحی، آرایههای شعری ،مانند آرایش ناشیانۀ دختران نوجوان ،آنقدر جلب نظر میکند که چهرۀ اصلی را از نظرها دور میدارد. در برخی شعرها هم آرایهها مثل گریم دلقکها تند و اغراقشده است.»
من مخالف شاعرانه نوشتن نیستم چراکه خودم هر چه نثر شاعرانۀ نجدی را میخوانم خسته نمیشوم و حتی تمایل بیشتری برای خواندن ادامه متن دارم اما باید خیلی زیرکانه و هوشمندانه بخشهایی از متن را شعرگونه بنویسیم طوری که خواننده بازهم منتظر چنین لطافت و ظرافتی باشد.
اگر میخواهیم یک متن ادبی بنویسیم بحث آن جداست و پیچیدگی یا بازی با کلمهها مشکلی به وجود نمیآورد چون خواننده از ابتدا میداند که ممکن است با چنین دشواریهایی مواجه شود ولی اگر هدف ما این است که آنچه یاد گرفتهایم یا درک کردهایم را به مخاطب انتقال دهیم بهتر است روان بنویسیم و ساده و قابلفهم در این صورت حتی اگر بهجا و متناسب با متن از زیباییهای ادبی هم استفاده کنیم هیچ خللی ایجاد نمیکند.
بعضی متنها را که میخوانم حس میکنم نویسنده میخواسته ضعف و سستی نوشتۀ خودش را با صنایع ادبی و گاهی هم حتی دشوارنویسی بپوشاند. طوری که مخاطب از اصل موضوع دور شده و درگیر میشود با بالا و پایین رفتنهای نوشته و الفاظ پیچیده.
از طرفی همفکر میکنیم هر چه سادهتر بنویسیم مخاطبپسندتر است. البته که سادهنویسی یک فضیلت است درصورتیکه در کنار آن زیبانویسی را رعایت کنیم. بعضی وقتها در دو خط ساده یک کلمه چندین بار تکرار شده، یا جملاتی کوتاه که همه مختوم هستند به فعل «است». اینطوری هم چشم را آزار میدهد و هم از جذابیت نوشته کاسته میشود. ممکن است حتی یک ایدۀ خوب و نو با عدم رعایت نکاتی ساده و قابلاجرا از بین برود. خوب است نوشتۀ ما تنوع کلمه داشته باشد و پراکندگی مناسب آنها در سرتاسر نوشته رعایت شود.
بنابراین وقتی میخواهیم متن ما ساده و روان و بدون پیچوتاب و کلمات قلمبهسلمبه باشد بهتر است بهجای قرارگرفتن واژهها و ریتم متن هم توجه کنیم. فکر میکنم کتابهای جلال آلاحمد را خوانده باشید. این نوع نثر در عین سادگی و بهروز بودن بینهایت هم زیباست. انگار خود نویسنده نشسته، چای مینوشد و قصهاش را تعریف میکند. حتی میتوان صدای او را شنید؛ یعنی هیچچیز آشفتهای وجود ندارد.
گاهی ساده نوشتن از دشوارنویسی بسیار سختتر است. شاید خیلی راحت بتوانیم تعدادی کلمات کهن یا غیر رایج را بدون محابا در نوشته به کار ببریم اما اگر همان متن را هنرمندانه و با استفاده از زبان روزمره بنویسیم خیلی گیراتر و دلچسبتر خواهد بود با اینکه انتقال مفهوم به این سبک ممکن است بهآسانی صورت نگیرد.
فکر میکنم بهترین راهحل هر چه بیشتر خواندن نثر زیبا و دلنشین فارسی است. از همین جلال شروع کنید و برسید به گلستان و نجدی و چوبک و هدایت و…
سلام زهرا جان.
قلم دلنشینی داری. روان و گیرا.
هدفم این بود که خرسندی و خوشحالی خودم رو از آشنایی با یه همشهریِ عاشقِ نوشتن ابراز کنم.
مدتِ زیادی از این آشنایی نمیگذره. اما خوانشِ چندین نوشته برای من کافی هست تا مجذوب قلم کسی بشم.
در خاطرم هست که نوشته بودی از تعریف و تمجیدِ صرف، خوشحال نمیشی. و دوست داری کسی باشه که ایرادات کارت رو بهت گوشزد کنه. البته که حتما از شخص حرفهای انتظار راهنمایی و نقد داری.
پس لطفا این ابرازِ شوق رو از جانب یه دوست پذیرا باش.
سلام مهشید عزیز
چقدر خوشحالم کردی که اینجا برام نوشتی و منو خوندی. قطعاً نظر و راهنماییت برام خیلی ارزشمند و گرانبهاست.
چقدر زیبا نوشتی و چه قدر تجربه لذت بخش و در عین حال ارزشمندی را به اشتراک گذاشتی.
بسیار ممنونم
سلام آقای صفوی
ممنون از لطفتون
من همیشه از خوندن مطالب جذاب و کاربردی شما لذت میبرم.