آیا با خودتان حرف میزنید؟
با خودم زیاد حرف میزنم. هیچوقت هم از این موضوع خجالت نکشیدهام. زمانی که ذهنم مشغول است و مسئلهای فکرم را درگیر کرده تندتر حرف میزنم و خدا میداند چهها که نمیگویم با خودم. زمانی که با خودم حرف نمیزنم مثل ورزشکاری هستم که ورزش نکند یا خوشنویسی که قلم توی دستش نمیچرخد.
به گمانم حرف زدن با خود بخشی از طبیعت ماست و به معنی جنون و دیوانگی نیست. بعید میدانم کسی باشد که بگوید من با خودم حرف نمیزنم چرا که ما حتی در حین فکر کردن هم مشغول حرف زدن با خودمانیم. بلند صحبت کردن با خود هم یک نوع از حرف زدن درونی است. عدهای میگویند حرف زدن با صدای بلند مخصوص ارتباط برقرار کردن است اما وقتی با صدای بلند با خودمان حرف میزنیم غیر از اختلال روانی چه میتواند باشد؟ به خصوص اگر اسم خودمان را هم صدا کنیم.
طبیعی است زمانی که دغدغهای داریم یا از کاری پشیمانیم یا چیزهایی از این دست با خودمان بلندبلند حرف بزنیم اما اگر این گفتگو به خوبی صورت بگیرد اندیشههای ما روشنتر شده و خُلقوخویمان بهبود مییابد. در واقع میتوانیم خودمان را کنترل کنیم.
البته اگر زمانی که میخواهیم روی کار خاصی تمرکز کنیم، مثل خوابیدن یا کتاب خواندن این گفتگوها چه درونی یا بلند و با اصوات مشخص باید کنترل شوند چرا که قطعاً مشکل ایجاد میکنند.
به نظر میرسد سلامت روان ما در گروِ هر دو مورد است، هم توانایی صحبت کردن با خود و هم متوقف کردن آن به طور آگاهانه.
–صحبت کردن با صدای بلند یک راه عالی برای برقراری ارتباط بین قسمت خودآگاه مغز با بخش ناخودآگاه آن است. جایی میخواندم که اگر هنگام انجام فعالیتهای چالش برانگیز با خودمان بلند حرف بزنیم عملکرد بهتری خواهیم داشت نسبت به زمانی که مینویسیم. چون دستورالعملهای شنوایی کنترلکنندههای بهتری هستند.
-میتوانیم به جای اینکه منتظر باشیم کسی از ما قدردانی کند هر جایی که کار خوبی انجام دادیم یا فعالیت مثبتی پیش گرفتیم که واقعاً ما را سر ذوق آورد با صدای بلند از خودمان تشکر کنیم. مثلاً وقتی از یک روز کاری شلوغ لذت بردیم یا از پس یک موقعیت سخت برآمدیم.
-همیشه هم سخنرانیهای انگیزشی حوصله سَر بَر نیستند. برای خودمان یک برنامه سخنرانی تدارک ببینیم. این نوع صحبت کردن میتواند کمکی باشد برای رسیدن به اهداف کاری، شخصی و عاطفی. یعنی خودمان انگیزۀ خودمان باشیم.
-گاهی وقتها از گرفتن تصمیم درست در موقعیتهای مختلف در میمانیم. حرف زدن به صورت شفاف و نه فقط گفتگوی درونی ممکن است افکار ما را به سمتی ببرد که نتیجۀ آن غافلگیرمان کند.
-برای همۀ ما پیش آمده که نتوانستهایم با افرادی که موجب ناراحتی و مکدر شدن خاطرمان شدهاند حرف بزنیم. حالا موقع خوبی است که دلایل این نوع برخورد را بازگو کنیم و راحت شویم. من حتی گاهی فریاد هم میزنم و بحث میکنم. این طوری به آرامش میرسم و انگار حرف ناگفتهای باقی نمانده.
-وقتی افکار درونی خودمان را بلند تکرار میکنیم درک آنها راحتتر شده و ناخودآگاه ما کمک میکند به سطوح جدیدی از خودآگاهی برسیم.
–راه خوبی است برای تمرین مکالمه. اگر قرار باشد خانه را به قصد دیدن کسی ترک کنم یا مهمان خاصی داشته باشم از همان لحظهای که مطلع میشوم، حین دم کردن چای یا رفتن تا ایستگاه اتوبوس بلندبلند با شخص مورد نظر، که غایب است حرف میزنم. این طوری توی موقعیت بهتری قرار میگیرم و حرفهای خودم را کم و زیاد هم میکنم و به یک جمعبندی میرسم.
–از بین بردن استرس و نگرانی با یک مونولوگ فوقالعاده است.
-دوران تحصیل خیلی پیش آمده که برای یادگیری درسی آن را بلندبلند خواندهایم یا برای کسی توضیح دادهایم. حالا تحقیقات نشان داده که صحبت کردن با خود نقش زیادی در افزایش و تقویت حافظه دارد.
-وقتی موضوعی را برای خودمان تکرار میکنیم، آن هم با صدای بلند، به خیلی از ناهماهنگیهای فکری پی میبریم و میتوانیم خیلی راحتتر آنها را رفع کنیم. افکارمان را سازماندهی کرده و به صورت انعطافپذیری آنها را با شرایط ناسازگار تطبیق دهیم.
بنابراین اگر با خودتان حرف میزنید بدانید که این نشانۀ عقل است و نه جنون. بلند صحبت کردن با خود در واقع میتواند نشانۀ عملکرد شناختی بالا باشد نه یک ذهن بیمار.
شاید هم واقعیت نابغهای را نشان دهد که برای افزایش قدرت مغز خود از همۀ ابزارهایی که در اختیار دارد استفاده میکند.
حرف زدن با خود باعث میشود آرامتر و عاقلتر شده و انگیزۀ بیشتری برای انجام کارهایمان داشته باشیم. از این قدرت و این نعمت غافل نشویم.