چرا زن‌ها نامه‌نویس‌ترند؟

 

الهام گفت برایم جالب است که رمان «شب یک شب دو» بر اساس نامه‌های دو زن به هم نوشته شده. من تا به حال هر چه دیده‌ام نامه‌نگاری بین یک زن و یک مرد بوده.

گفتم اما من زیاد دیده‌ام، نامه‌های رد و بدل شده بین مادرم و دوستانش.

مجدداً سری به نامه‌های قدیمی زدم و مرورشان کردم. بین آن‌ها غیر از نامه‌های عاشقانۀ مادر و پدرم، از دوست و آشنا و فامیل، نوشته‌هایی به جا مانده اما مسئلۀ کاملاً مشهود و ملموس، تفاوت نوع بیان و دغدغه‌های مرد و زن است.

جدا از عاشقانه‌ها، مردها غیر از احوال‌پرسی و آرزوی سلامتی و گاهی هم اطلاع‌رسانی از وضعیت کاری، چیز دیگری ننوشته‌اند برای هم، اما زن‌ها انگار تمام شادی و غم، ذوق و اندوه، هیجان و کرختی و تمام احساسات درونی‌شان را ریخته‌اند روی کاغذ سفید، طوری که بعد از حدود ۴۰ سال هنوز هم می‌شود حس کرد و فهمید. انگار پیشِ رویت نشسته باشند و بلندبلند درد دل بگویند، از بچه‌های‌شان می‌گویند، از کارهای خانه، از هوای گرم، از دوری و…

و دخترک‌هایی که از مدرسه نوشته‌اند، درِ گوشی از خواستگارهای‌شان و از دوستی‌های شیرینشان.

زن‌ها لابه‌لای این خطوط زندگی کرده‌اند انگار، اشک ریخته‌اند، بزرگ شده‌اند و قد کشیده‌اند میان درد یا حتی در عاشقانه‌ها هم آن‌ها هستند که احساس خودشان را شفاف‌تر، صریح‌تر و صادقانه‌تر بین کلمه‌ها جای داده‌اند.

هنوز هم وقتی کاغذهای کاهی تا خورده را باز می‌کنم و برای بار نمی‌دانم چندم می‌خوانم غبطه می‌خورم به آن‌ها که انتظار شیرینِ رسیدنِ نامه را تجربه کرده‌اند، که روزها و شب‌ها چشم به در دوخته‌اند که پستچی محله برایشان کاغذی بیاورد و خبری.

و چه دردی می‌کشیده‌اند آن‌ها که چشمشان به در خشک شد و رنج انتظار به جانشان ماند.

نامه نوشتن برایم همیشه پر از هیجان بوده، یک روز که داشتم نامه‌های بابا و مامان را می‌خواندم و پر از ذوق بودم از آن همه عشق. فکر می‌کردم به اینکه اول کدامشان تصمیم گرفت نامه بنویسد؟ اولین نامه را با چه قصدی نوشتند وقتی هنوز زن و شوهر نبودند؟ اول بابا آدرس داد یا اول مامان؟ اولین نامه چه حسی داشت؟

بعد فکر کردم مامان حتماً نامه را باز نمی‌کرده تا قبل از خواب یواشکی زیر نور ماه توی رختخوابش بخواند و چه قندی توی دلش آب می‌شده و تا شب خدا می‌داند چند بار به پاکتِ نامه دست می‌کشیده یا روی قلبش می‌گذاشته.

چون فکر می‌کنم مامان خیلی عاشق‌تر بود. زن‌ها همیشه عاشق‌ترند.

رسیدم به نامه‌ای که بابا از اینکه مامان یک ماه جواب نامه‌اش را نداده ناراحت و نگران بود. بابا حتماً وقتی از مدرسه بر می‌گشته منتظر می‌مانده که بی‌بی بگوید نامه داشتی، تا لقمۀ غذا در دهان، بپرد و نامه را بردارد. یا شاید هم آن یک ماه که منتظر بوده، توی حیاط قدم می‌زده و بعد می‌نشسته زیر درخت نخل، که حتماً انقدر بلند و تنومند نبوده آن روزها، و دوباره بلند می‎شده و همان قصه را تکرار می‌کرده.

بابا حتماً می‌رفته توی رختخواب و به مامان و موهای بلند و سیاهش فکر می‌کرده و نامه‌های قبلی را هزارباره می‌خوانده.

نمی‌دانم آسمان تهران آن روزها هم همین‌قدر بدون ستاره بوده یا نه، ولی مامان با ستاره‌ها حرف می‌زده و از اینکه نمی‌توانسته زود زود جواب بابا را بدهد غصه می‌خورده.

زن‌ها قدر کلمات را بهتر می‌دانند که احساس خود را هر چه باشد توی ظرف آن‌ها می‌ریزند و روانه می‌کنند به دوردست‌ها، آن‌ها بلدند صدای قلبشان را با زنجیری از واژه‌ها، که روی صفحه صف کشیده‌‌اند به گوش کسی که می‌خواهند برسانند.

شاید اینکه مدام نامه می‌نویسم چه با مخاطب، بی‌مخاطب، چه برای فرستادن و یا برای نگه داشتن همین گوشه کنارها، این باشد که زن‌ها نامه‌نویس‌ترند.

 

 

 

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *