چرا شعر میخوانم؟
پدرم وقتی درختهای خانه را هرس میکرد زیر لب شعر میخواند، با هر کلمهای که از دهانش خارج میشد یک بار قیچی را به هم میکوبید و یک شاخۀ خشک از درخت میافتاد. هنوز هم وقتی آرامآرام توی حیاط کوچکمان قدم میزند زمزمه میکند با خودش آنچه از حافظ و سعدی و مولانا در ذهن دارد.
برادرم برایم کتاب شعر میخرید اما قبل از آنکه آنها را به من برساند تمام شعرها را بلندبلند میخواند و حالا مرور دوبارۀ همان ابیات صدایش را توی گوشم میپیچاند.
این طوری شعر در خانۀ ما جاری و ساری بود و جنون شعریِ من از همان روزها آغاز شد و با گذشت زمان شدت گرفت.
شعر حفظ میکردم، شعر که نه، کتاب شعر، و دلم میخواست هر چه در کتابخانه هست و نیست را حفظ کنم، ذهن و حافظهام گنجینهای باشد برای شعر فارسی. روز و شب میخواندم، هر چند حالا از آنها تکبیتهایی بیش در خاطرم نیست اما حال خوشی که داشتم همواره با من ماند.
حالا من هم مثل بابا شعر میخوانم، چه وقت شادی و چه غم. هر گاه پریشانحالترم بیشتر و بیشتر میخوانم. شاید بابا هم از خشک شدن ساقههای لطیف درختان سبز و کوچکش دلآزرده بود که پناهش داده بود شعر.
شعر چه چیزهایی به من داده در این سالها؟
-فکر میکنم خواندن شعر به صداقت ما کمک میکند. گاهی اوقات برای بیان حقیقتی مشکل داریم اما وقتی آن را از زبان کسی دیگر آن هم با لحنی لطیف و شیرین میخوانیم یا میشنویم، میتوانیم بدون ترس از قضاوت دیگران چیزی که در دل داریم را بیان کنیم. شعری بخوانیم که با روحمان حرفبزند، که دوست باشد با ما.
-مثل فیلم و رمان شعر هم چشمهای ما را به دنیای بیرون باز میکند، به جایی که نرفتهایم، به چیزی که تجربه نکردهایم و شاید هیچوقت فرصت آن را هم نداشته باشیم. شعر به ما یادآوری میکند که جهان جای زیبایی است و پر از فرصتهای هیجانانگیز.
-یک بار معلم ریاضی مدرسه به من گفت شعر نخوان، شعر تو را شکننده و احساساتی میکند. اما تجربۀ من در تمام این سالها میگوید: شعر بود که تو را از افسردگی، خمودگی و اضطراب نجات داد. حس میکنم خواندن شعر برای تمام لحظات زندگیام پناه و مأمن خوبی بوده است.
کمک میکند احساسات خودمان را به هر شکلی که هست آزاد کنیم و باری سنگین و بیهوده را با خود نکشیم.
–فرصت همدلی و همراهی با دیگران را محیا میکند. جایی میخواندم طی مطالعاتی به این نتیجه رسیدهاند کسانی که شعر میخوانند توانایی بیشتری در برقراری ارتباط با دیگران دارند. با درک تجربیات دیگران از طریق شعرشان، چه عاطفی و چه اجتماعی، و تعمیم آن به فضا و زمان کنونی، میتوان اطرافیان و دوستان را بیشتر فهمید و تعامل بهتر و بیشتری با آنها داشت.
-آنهایی که از کمبود وقت برای خواندن رمان و قصه و کتابهای طولانی گله دارند شعر بخوانند. چرا که اغلب شعرها کوتاه هستند و خواندن آنها راحت. تأثیرشان اگر به اندازۀ رمان و سایر کتابها و مقالهها نباشد کمتر هم نیست.
-پاسخ اغلب نیازهای ذهنی من را شعر داده است و فکر میکنم اگر با وجود تمام هرجومرجها و آشفتگیهایی که در جهان وجود دارد شعر همچنان راه خود را میرود همین است، که همواره برای همۀ دردهای بشر مرهم بوده.
– شعر یکی از بهترین رسانههاست و ارتباط آدمها را سهل میکند. برای من خیلی پیش آمده جایی که سخت بوده حرف زدن یا نوشتن دست به دامان شعر شدهام.
– یک بینهایت قابل تفسیراست و چالشهای ذهنی زیادی ایجاد میکند. هر کسی به دنبال سؤال خود، برداشتی منحصربهفرد از یک شعر دارد و همینها میتواند به یک تلاش خلاقانۀ درونی بیانجامد. گاهی وقتها یک بیت شعر یا حتی یک مصرع مدتها مرا درگیر میکند و ناچار به خواندن و جستوجو و کشف میپردازم. یک سردرگمی و دستوپا زدنِ شیرین و جذاب.
اگر تکالیف زمان مدرسه شما را از شعر خواندن ترسانده و خاطرۀ خوبی از آن ندارید وقت آن است که ذهنتان را باز کنید و ببینید چگونه شعر نگرش شما را به زندگی تغییر میدهد. واژههایی که به رقص در میآیند گاهی ما را به گریه میاندازند، لبخند را روی لبهایمان مینشانند و به ما القا میکنند باید شادتر و بهتر باشیم.
با عرض سلام و ادب
خانم شریفی دنیای شما با دنیای من نزدیک است.به جای پدرتان، برادر بزرگم عاشق شعر و داستان بود اون یه کتاب حافظ خریده بود و هر شب قبل از خواب برادر ها رو جمع می کرد و از حافظ می خواند
حداقل من عاشق خواندنش بودم چون اون زمان از حافظ چیزی نمی دونستم. و همین حافظ خوانی منو عاشق شعر و حافظ کرد. جوری شد که بعدها بیشتر ابیات حافظ از حفظ شدم . ای کاش تو همون دوران مونده بودم. درست گفتید آدم های که شعر می خونه یا شعر می گویند روحش لطیف و پر احساس، قلب انها مملو از محبت. مثل خود شما.
سلام دوست عزیز نوشته بودن شعر به صداقت کمک میکند آنقدر این نفسیر شما برایم دلچسب بود که خواستم برآن تاکید کنم