چرا هدیه دادن را دوست دارم؟

 

امروز برای یافتن یک هدیۀ کوچک و البته تکراری برای یکی از دوستانم مجبور شدم ساعتی را در خیابان بچرخم و در نهایت دست خالی برگردم. تنها به خاطر وسواس زیاد. با خودم فکر کردم انقدر که هدیه دادن را دوست دارم هدیه گرفتن برایم مطلوبیت ندارد. همیشه سعی می‌کنم با هدیه‌هایی کوچک اطرافیانم را سر ذوق بیاورم و برق شادی را در چشمان‌شان ببینم.

این کار بیشتر از هر چیزی برای خودم حس و حال خوشی به ارمغان می‌آورد.

از آنجا که دغدغۀ تهیۀ هدیه‌های خاص و گران‌بها را ندارم پس خیلی راحت با حتی یک دست‌نوشته هم می‌توانم احساس خودم را بیان کنم.

اغلب اوقات ما برای روزهای خاصی از سال مثل تولد یا سالگرد ازدواج هدیه‌ای تدارک می‌بینیم اما گاهی هم می‌توانیم با هدیه دادنِ بدون مناسبت، یک روز را خاطره‌انگیز و به یادماندنی کنیم. مثلاً برای قدردانی از ایجاد یک حال خوب، یا کمک به پیش بردن کاری، یا برای همراهیِ همدلانه.

از معجزه و قدرت کلمات همه آگاهیم. اما می‌توانیم برای نشان دادن ندامت از یک کار یا رفتار اشتباه به جای توضیحات مفصل و خسته‌کننده که ممکن است توجیه تعبیر شود، با یک هدیه صلح و آرامش را برقرار کنیم.

فکر می‌کنم با هدیه دادن، فارغ از نوع و شکل و مناسبت آن می‌توانیم خیلی راحت بگوییم «به من اعتماد کن. من مراقب تو هستم.»

هدیه بدهیم بدون چشمداشت، بدون سنجیدن آن با ارزش مادی، بدون منافع شخصی. فکر و تمرکز و عشقی که صرف آن شده ارزشمندتر از آن است که به دنبال مارک و قیمت و چیزهای بیهودۀ دیگر آن را زیروبالا کنیم.

هدیه بدهیم برای گسترش مهربانی.

 

 

۴ نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *