زبان بیزبان فارسی
این روزها همه به دنبال مدیریت زمان هستیم و کاهش اتلاف وقت. در کمترین زمان ممکن غذا میخوریم، وقت کتاب خواندن نداریم، به دیدار یکدیگر نمیرویم و همیشه عجله داریم. در حال دویدنیم و به هیچ جایی هم نمیرسیم.
علاوه بر این بلای بیحوصلگی و تنبلی هم به جانمان افتاده و کمکم رسوخ کرده به نوشتنمان.
بله، نوشتنمان. ما حوصلۀ نوشتن یک کلمۀ کامل را نداریم چه برسد به سطرها و صفحههای بلند. قبول دارم که تلگرام و اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی ظهور کردهاند که راحتتر باشیم و بیدغدغه ارتباط برقرار کنیم.
وقت نداری، حوصله نداری و انگشتانت موقع تایپ خسته میشوند. درست. اما «به» چه گناهی کرده که آن را «ب» مینویسی؟ «که» چطور؟ اینها حرف اضافه هستند اما اضافی که نیستند.
“ب زهرا بگو ک بریم پارک”
هرچقدر هم گفتگوها دوستانه و قابل فهم باشد با این نوع نوشتن، اما چرا کلمات را سلاخی میکنیم؟
فارسی زبان رموکی است اما مغفول و مظلوم. از خیر غلطهای املایی و انشایی گذشتیم اما به خاطر خودمان هم که شده کلمات را کامل بنویسیم.
مطلب جالبی است و مرا یاد چند نکته انداخت،شاید گفتنش بد نباشد در اینجا.
اول اینکه شکسته و مخفف نوشتن کلمات عیب یا مشکلی است که از زبان فارسی گفتاری راحت به زبان نوشتاری راه باز کرده و خودش را تقریبا تثبیت کرده.شاید هم عیب نیست اگر برای مراودات به صورت پیام و به صورت دوستانه بین افراد منتقل شود اما اینکه حد و حدودش کجاست را باید بهتر دید.مشکل اینجاست که این روش نوشتن به همه ی متنها راه پیدا کرده و به شکلی شاید این دو شکل زبان یعنی نوشتاری و گفتاری با هم مخلوط شده و این مخلوط عجیب به جای هر دو تقریبا استفاده میشود.مثلا موقع خواندن یک مقاله یا نقد نویسنده به راحتی در جایی که نقل قول نیست و موجه هم نیست،کلمه را به شیوه ی گفتاری شکسته است.برعکس،موقع حرف زدن به جای روان بودن و تغییراتی که شاید در گفتار معمولی است به قول معروف با کتابی حرف زدن مواجه میشویم.شاید این در هم کردن به شکل ناخودآگاه به ذهن اجازه میدهد کلمات را کم و زیاد بنویسند،مثل موارد حروف اضافه گفتید.
دوم:این شرایط بیشتر از نشناختن و نیاموختن زبان می آید.بله توقعی نیست که همه ادبیات خوان باشند اما به نظرم در مدرسه و جایی که حداقل امکانات خواندن و نوشتن زبان مادری باید به بچه ها یاد داده شود این موضوع مهمل شمرده میشود،همان حکایتی معروفی که ریاضی را حتما معلم ریاضی باید درس میداد ولی برای درس انشاء هر معلمی که وقتش خالی بود حتی اگر معلم فارسی نبود انتخاب میشد.
اما نکاتی هم هست که شاید نیمه ی پر لیوان اند و میتواند مایه امیدواری باشد.
مثلا بعضی دوستان من پیام یا پیامک را نه فقط گفتاری که با لهجه مینویسند.اوایل حس بدی به من میداد ولی با کمی دقت دیدم این همان چیزی است که نویسندگان ما در رمان و داستان برایش تلاش میکنند تا حس گفت و گو و طرز بیان و لهجه را روی کاغذ منتقل کنند مانند کارهای احمد محمود یا صادق چوبک(مثالهای زیادی هست)،ولی یک فرد عادی آنرا به راحتی نوشته و منتقل میکند.و یک نکته ی مثبت دیگر هم هست که با این کار خیلی از لغات و افعال و شکلهای جمله سازی قدیمی و بکر و از طرفی کاربردی به زبان نوشتار شاید راه پیدا کند.
اما نکته ی دیگر هم اینکه شاید این روندی است که زبان طی میکند و همان تغییر و تحولات آن باشد که درواقع از دل تغییر و تحولات جامعه و مردم می آید.اینکه این تغییرات خوب است یا بد برای زبان را باید زمان بگذرد تا معلوم شود.
با عرض معذرت اگر این کامنت به درازا کشید.
توحید عزیز
ممنون از کامنت طولانی تو و اینکه مطلب رو خیلی خوب شکافتی
اما چیزی که من توی این مطلب مد نظرم بود نه محاوره نوشتن و نه با لهجه نوشتنه، مثل همین کامنتی که دارم برای تو مینویسم و محاوره است.
بحث سر اشتباه و کم و زیاد نوشتن کلماته که خودت هم بهش اشاره کردی و این به نظر من میتونه به خاطر کمخوانی و بدخوانی باشه.
موفق و شاد باشی همیشه