ادبیات با ما چه میکند؟
«هیچکس نمیپرسد فایدۀ آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست. اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آنها، زندگی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوهزا میشود، آیا جستجوی توجیه علمی برای آنها کوتهفکری نیست؟»
-بورخس
برای آنهایی که با ادبیات مأنوس نیستند و گمان میکنند ادبیات نمیتواند در زندگی شخصی تأثیر خاصی داشته باشد. کسانی که این دنیای شیرین را خاکخورده میدانند و برای لمس کردن آن رغبتی ندارند.
ادبیات پایه و اساس زندگی است.
در مورد مکان، زمان و دیدگاههای مختلف محدودیت داریم و ادبیات راهی است برای عبور از این موانع و حفظ ارزشهایمان.
گاهی فکر میکنیم ادبیات تنها یک مفهوم انتزاعی دارد و کاملاً از زندگی واقعی جداست. اما ادبیات خلاقانه از واقعیتهای زندگی بیرون میچکد. ادبیات یک نسخۀ ساده از دنیای واقعی است.
ادبیات توانایی نگاه کردن به زندگی از دید دیگران و گاهی حتی اشیاء بیجان را به ما میدهد و از طریق سفری که با کلمات نگاشته شده تخیل خواننده را قوت میبخشد. ذهن ما را گسترش میدهد و افقهای دور را مینمایاند. کمک میکند به واقعیتهای مختلف زندگی توجه بیشتری داشته باشیم و بتوانیم با جامعه کنار بیاییم.
دیدن جهان با دو چشم تازه ما را ترغیب میکند دنیایی جدید را در زندگی خودمان منعکس کنیم. از این جهت ادبیات نه تنها نشانۀ زندگی است بلکه میتواند یک راهنمای مفید و مؤثر باشد.
ادبیات پنجرهای است برای نمایش تجربیات زندگی و داستانهایی که غم و شادی و انواع احساسات انسانی را در خود دارند. کل زندگی، غم و اندوه، فلاکت و رفاه، تراژدی و کمدی و… در ادبیات منعکس میشود. یعنی طیف گستردهای از احساسات انسانی را در بر میگیرد.
قدم گذاشتن در وادی ادبیات آن هم در سنین کودکی و نوجوانی ما را آماده میکند تا اهمیت واقعی آن را کشف کنیم و شرایط و موقعیتهای رازآلود زندگی را با نگاههای متفاوت و جدید درک کنیم.
از لحاظ جسمی غیر ممکن است که فردی وارد کالبد کسی دیگر شود اما ادبیات به عنوان یک جایگزین امکانی فراهم میکند تا تمام احساسات درونی و قلبی دیگری را بفهمیم.
ادبیات علاوه بر اینکه مشوق است و الهامبخش، منبع خوبی برای آزادی ما از جهل و بدبختی و شرارت است.
ادبیات مانند یک ماشین زمان عمل میکند که با آن میتوانیم وارد یک دورۀ زمانی خاص شویم و به عمق ذهن و روح شخصیت اصلی پی ببریم.
جهان با سرعت بیشتری در حال تغییر است. زندگی بدون ادبیات، مطلق و مکانیکی است در حالیکه ادبیات راهیست برای درک ذهن فرد و جهان اطراف او. کلمات همیشه مهمترین بخش زندگی ما هستند چرا که به واسطۀ واژهها ادبیات موجب تقویت روابط انسانی میشود.
در این زمانۀ مدرن که اسیر زندگی ماشینی شدهایم عشق به ادبیات همه چیز را سالمتر و زیباتر میکند.
زندگی جدا مانده از ادبیات مکانیکی است نه ایدهآل.
در نهایت به قول یوسا:
«ادبیات به ما یادآوری میکند که این دنیا، دنیای بدی است و آنان که خلاف این را وانمود میکنند، یعنی قدرتمندان و بختیاران، به ما دروغ میگویند و نیز به یاد ما میآورد که دنیا را میتوان بهبود بخشید و آن را به دنیایی که تخیل ما و زبان ما میتواند بسازد، شبیهتر کرد.»
ادبیات چیزعجیبی ست.شایدحتی بتوان آنرااصلی ترین بخش هنردانست.یک فیلم خوب قطعایک فیلمنامه ی خوب دارد،همچنانکه یک تابلوی خوشنویسی نفیس متنی بامفهوم،یک آهنگ به یادماندنی ترانه ای زیباو…
درزمانه ی ماکه سیاهی وتباهی وهرآنچه که نبایدباشداماهست،همه جارافراگرفته، حداقل کارکردادبیات اینست که گاه گاهی میشودبه قدرضرورت به آن پناه آوردتالااقل ازجنون درامان ماند.
چقدر زیبا و عالی نوشتید جناب فلاح
ممنون.