چرا نامه می نویسم؟
«ادبیات واقعی همین نامهها هستند که در لحظه زاده میشوند و میمیرند»
-بهمن فرسی
با خودم که مرور میکنم میبینم هر بار که خواستم پیامی را راجع به هر موضوعی به کسی منتقل کنم نامه نوشتهام. برای تشکر، اظهار خشم، ابراز محبت یا کار و درس و حتی گاهی برای خودم هم نامه نوشتهام تا برخی چیزها یادم بماند همیشه. به دوست، خانواده و معلم و بچهها و گاهی برنامههای تلویزیون. اما هیچوقت هیچ پاسخی نگرفتم.
چند روز است با خودم فکر میکنم با اینکه سالهاست برای آدمها نامه مینویسم و هیچوقت هیچ جوابی نگرفتم چه چیزی مرا به نوشتن دوباره ترغیب میکند؟ چرا هنوز هم وقتی میخواهم حرف خاصی یا حتی حرف معمولی بزنم، با اینکه دنیای ارتباطات روزبهروز گستردهتر و پیشرفتهتر و آسانتر میشود باز هم اولین راهی که به ذهنم میرسد نامه نوشتن است؟
یک روز برادرم عکسی از یک کارت پستال که برای تبریک روز معلم به او داده بودم را برایم فرستاد با نوشتهای کوچک همراه آن، مربوط به حدود پانزده سال پیش فهمیدم شاید تمام این سالها آن نوشتۀ خشک و خالی من را به خاطر داشته است.
ما در نامههایمان میتوانیم تمام احساسات قلبی خود را روی کاغذ بیاوریم و حتی اگر جوابی هم نگیریم حس خوبی را در مخاطب خودمان ایجاد کنیم. اگر برای دوست خودمان یک نامۀ تشکر بنویسیم فقط و فقط برای اینکه همراه خوبی است نه صرفاً برای کاری خاص، علاوه بر اینکه خودمان حس خوبی را تجربه میکنیم، به او یادآوری میکنیم که مهربانیهایش را به خاطر داریم و همیشه در ذهنمان میماند و همین کلمات میتواند به او امید و انگیزه بدهد.
اگر خشم خود را در قالب نامه ابراز میکنیم کسی که نامه را میخواند متوجه میشود چه چیزی ممکن است ما را عصبانی کند و از بروز آنها جلوگیری کند.
هیچوقت فکر نکنید که حالا که راحتتر میتوان حرف زد چه نیازی به نامه نوشتن هست؟ قدرت نوشتن را دست کم نگیرید.
«نامه نوشتن سنتی است که هرگز نمیمیرد»
این روزها که هر شب یک نامۀ مشخص مینویسم آن هم نه از سر عادت که با ذوق و شوق نوشتن همان نامۀ اول فهمیدهام من با همین خطخطی های آخر شب دارم کمکم بزرگ میشوم.
برای دوستانمان، برای دوستداشتنهامان و برای محبوب و معشوقمان نامه بنویسیم.
هیچوقت، هیچچیز مثل نامه نمیتواند عمق احساس ما را نشان دهد. وقتی حرف میزنیم و میگوییم «دوستت دارم» همان جا پروندۀ این دو کلمه بسته میشود اما نوشتهای که مدام جلوی چشم باشد هر روز و هر بار آن را تکرار میکند. گاهی که نامههای قدیمی را مرور میکنم صفا و صمیمیتی میبینم که هیچوقت میان پیامها و کلمههای بیجان و تصنعی تلگرام و ایمیل و چت و اساماس دیده نمیشود.
گاهی آرزو میکنم کاش همۀ تکنولوژیها به آنی نابود میشد و مثل قدیم گوشهای مینشستیم و برای هم نامه مینوشتیم.
برای هم نامه بنویسیم تا ارتباطاتمان عمیقتر شود، تا حرفهایمان به جان بنشیند و تا عشق و احساسمان رشد کند و قد بکشد.
حس خوبی که به هم میدهیم خیلی فراتر است از کاری که برای یکدیگر انجام میدهیم.
من تا کاغذ و قلمی هست و جانی و عشقی، نامه مینویسم چراکه به معجزۀ کلمات ایمان دارم.
من هم هر شب برای خودم نامه مینویسم و الان هفتاد و یک شب است که این کار را میکنم.
من هم هنوز راهی بهتر از نامه برای بیان احساسات و افکارم پیدا نکردهام. چه برای خودم و چه برای دیگران.
فکر میکنم یکی از رازهای خوشبختی نامه نوشتن است.
پریسا میدونستم تو این حس من رو خیلی خوب درک میکنی.
حرف هایی که یه قلم میتونه بزنه رو هیچ کس نمیتونه بزنه.من هم نامه مینویسم بعضی هاش با جواب و بعضی هاش بی جواب.یه جورایی قدرتش رو باور کردم. امروز تولد معلمم بود من براش یه نامه نوشتم.هم ازش تشکر کردم و هم یه شعر از شاملو به مناسبت تولدش برا ش نوشتم. مطمئنم خوشحالی و احساس خوب من خیلی بیشتر از معلممه.جای نامه ها و “یاداشت های تشکر” تو زندگیمون واقعا خالیه…
چه عالی فاطمه جان خوشحالم که این لذت دلنشین رو تو هم تجربه کردی و حسش می کنی.
جانا سخن از زبان ما گویی ♡
یه پست درباره همین نامه نوشتن دارم و دقیقا معتقدم کاش آدم ها درک میکردن نامه ها چقدر جون دارن و میتونن معجزه کنن…
چه عالی المیرا جان. حتما پستت رو میخونم. خوشحالم که تو هم نامهنویسی.
نامه واقعی ترین احساس یک انسان در لحظه است که بر روی صفحات کاغذ ثبت میگردد