از ماهی و جفتش تا ابراهیم گلستان
داستان «ماهی و جفتش» را چند سال پیش خوانده بودم و حتی بارها صدایم را ضبط کردم و به قصه گوش دادم. اما برای خودم هم عجیب است با این کنجکاوی عجیب و غریبی که دارم چرا به دنبال اسم نویسنده نبودم. تا اینکه بعد از مدتها «مدّ و مه» را خواندم و بعد «نامه به سیمین» و بعد شیفتۀ قلم ابراهیم گلستان شدم و هر جا اسمی از او میآمد دقیق میشدم.
نثر تند و گزندۀ او ممکن است ابتدا ما را شوکه کند و حتی توی ذوقمان بخورد اما هر چه پیش برویم چنان مجذوب و مسحور کلمات و عبارات شگفتانگیزی که به کار برده است میشویم که آن تلخیِ شروع کار به شیرینی تبدیل میشود.
علاوه بر این ویژگی مهم داستانهای گلستان غافلگیری مخاطب است طوری که وقتی فکر میکنیم قصه راکد شده و جریان آن بیتلاطم، ناگهان ضربهای میزند و قصه با شدت بیشتری دوباره اوج میگیرد.
نثر موزون و شاعرانهای دارد که به وضوح در داستان «درختها» دیده میشود. قصه آهنگی دارد که نمیتوان آن را از شعر تشخیص داد. البته داستانهای گلستان را نمیتوان خیلی سریع و در مدت زمان کوتاه خواند حتی اگر ۱۰۰ صفحهای باشند.
گلستان خیلی زیبا وقایع اجتماعی و سیاسی ادوار مختلف را در قالب قصه بیان میکند.
در ادامه بخشهایی از کتاب «نامه به سیمین» را با هم میخوانیم:
-انسانبودنهامان اگر که انسانیم از اندیشههامان است، در اندیشههامان است، در برداشتهامان به مأخذ انسانی از زمانهمان و خصلت و اعمال هم زمانههای دور یا نزدیک.
-کوچک را چه بهتر است نمو دادن، به رشد رساندن، نه حفظ کوچیکیاش تا بهتر ممکن شود که دمخورت باشند، نه بس کردن با کوچکیاش تا مثل این درختهای «بونسائی» ژاپن برای روی طاقچه و زینت اتاق پذیراییات باشند. بی سایبان و میوه و بی جا، برای یک پرنده که بر روی شاخههایش بخواند.
-اگر دلت بخواهد ستارهشناس باشی و در شهرت تلسکوپ نباشد باید بی تلسکوپ بمانی؟ یا اگر برای مردم چیزی بخواهی که خودشان آن چیز را نخواهند آیا بازهم میانِ آنها، در جوار جسمی و بدنی آنها بمانی؟
-تحویل گرفتن نفهمیها و ندانستهها از دیگران و تکرار آنها به صورت عقیده و معلومات برای کسانی که ذهنشان خالی و آمادۀ بارور شدن است گناه در گناه است.
-قانون راستین عقل است… ارزش آن همه جایی است. ثابت و ابدی است. امرها و نهیهایش را آدمهای نیک به کار میبرند و آنها که زیر نفوذ آن نیستند بدانند هر کوششی برای در گذشتن از این قانون یا لغو کردن جزئی از آن گناهکاری است. منسوخ کردن کلی آن غیر ممکن است. ما برای ترجمه و تشریح آن به هیچکس نیازی نداریم جز به خودمان. نمیشود یک قانون در رم باشد و یکی در آتن، یا یکی حالا و یکی بعدها، بلکه همه ملتها در هر زمان زیر سلطۀ آناند که قانونی است تغییرناپذیر و همیشه ماندگار.
اول از همه تشکر فراوان به خاطر نوشتن این پست در مورد ابراهیم گلستان که حتی اسمش هم ناخواسته، یک داستان بلند است در دو کلمه؛داستان ابراهیم و گذرش از آتشی که باغ و گلستان شد و انگار همیشه ابراهیمی هست که باید در میان آتشی بیافتد و وجود خودش را حتی میان برزخ ثابت کند.هر چند همین تعریفها که از او میکنم، اگر خودش میخواند میگفت(اهل و آشنا به نوشته هایش میفهمند چه میگویم!): این حرفها چیه آقای من؟ اینها همه اش چرت و پرته…
اما موضوع دوم با اجازه ی شما و به عنوان پیشنهاد و دیدگاه شخصی من در باب بعضی از نکته های نوشته شده در این پست است که امید دارم به کاری بیاید. در میان انبوهی نوشته ی فارسی چه به نظم و چه نثر(که گاهی حد فاصلی ندارند و در هم فرو میروند) نوشته های او را میتوان یک کلاس کامل نوشتن به فارسی درست دانست. به نظر من از همان اولین جمله ها که می خوانیم نثر خوش خوان است و روان و طبیعی و به اقتضای مغز کلام. این عیب و سختی او نیست، آسانگیری و کلیشه ای بودن بسیار چیزها است که قبل از او خوانده ایم و ذوقمان را عادت داده به سستی و ولنگاری. تقصیری هم اگر هست از محیطی است که رسم آن عادت کردن و عادت دادن است به آسانی و دوری ناخودآگاه از چالش و درگیری. شاید او همان اولین اصل ساده ی نوشتن را رعایت میکند که سعی دارد از همان آغاز دست خواننده را بگیرد و به متن دعوت اش کند برای کاوش و کنکاش در آن.
صفات تند و گزنده را در مورد کارهای او زیاد خوانده و شنیده ام، اما به نظرم میشود در کاربردشان بازبینی کرد. تند و گزنده حالاتی است که بعد از آن توقع درد و ناراحتی میرود و شاید آسیب هم به ما برسانند؛ مثل فلفل قرمز تندی که خوردنش دهان تاول زده دارد و یا مار و عقرب و زنبوری که گزنده هستند و عفونت و زخم در پی دارند. اما نثر او اگر چه هشیاری می آورد ولی به دنبالش نه درد است و نه زخم و عفونت، که ادامه ی این هشیاری لذت بیداری و نگاه به چشم اندازی نو است.حالا پیشنهاد من این است صفاتی پیدا کنیم که این خصلت ها را به اختصار و کامل بیان کند.نظر شما چیست؟
موزون و شاعرانه بودن نثرش را خود گلستان در چند مصاحبه به چالش کشیده و شاید به این شکل از خواننده میخواهد بیشتر در این کلمات ساده و پرکاربرد دقت کند. راستی برای خود من هم سوال پیش آمد که منظور ما از موزون بودن چیست؟ جواب و نتیجه ی من همان طبیعی بودن نوشته است و هماهنگی زبان و لحن با محتوا و مغز و پیوستگی آنها بر حسب طبیعت نوشته است.چیزی که به قول او از بیرون به نوشته قالب نمیشود و در ذات آن است و این البته کار و تلاش زیاد میطلبد. پس شاید بتوان گفت نتیجه ی این موزون بودن هم لذت شعری است. پس در هر نوشته ی موزونی شاید شعری نهفته باشد،شاید البته.
به نظر من که به خاطر علاقه شخصی هر کدام از کتابهایش را دو سه بار خوانده ام ، زیبایی کلمات و عباراتش نه از عجیب و غریب بودن که از استفاده از امکانات ساده و در دسترس زبان فارسی است که در حالت معمول از آن غافلیم. او به عنوان نویسنده تلاش خود را می کند تا از هر مصالحی که زیبا و متناسب و در دسترس است بهره بگیرد و البته این هنر اوست که از همین ساده ترین ها، زیبایی و شگفتی خلق کند.
در آخر باز باید بگویم تمام چیزی که گفتم از سر علاقه و پیگری کارهای ابراهیم گلستان و البته نظر و برداشت شخصی من است(و نه لزوما درست و کامل). به خاطر طولانی شدن این کامنت یا همان دیدگاه باید مرا ببخشید.
سلام توحید عزیز
چند بار خواستم در جواب کامنتت چیزی بنویسم اما انقدر کامل و خوب نوشتی که نتونستم چیزی بهش اضافه کنم.
ممنونم که به وبلاگ من سر میزنی و نوشتههامو میخونی.
باز هم برام بنویس.
نظر لطف توست زهرای گرامی و باز ممنونم از نوشته هایت که هر کدام جرقه ای میزند در ذهن و زبان مخاطب. من به طور مداوم خواننده ی مطالب خوب تو و دوستان اهل نوشتن و علی الخصوص شاهین جان کلانتری عزیز هستم و بسیار نکات و تجربه ها که یادگرفته و میگیرم از شما، که از رنج نوشتن-که اندکی از آن خبر دارم- هر چه درو میکنید با اخلاص به اشتراک میگذارید.
خوشحال میشوم به باغ سنگستان(وبلاگ ) من سر بزنید.
سلام توحید عزیز
به باغ سنگستان سر زدم و بعضی از مطالبت رو خوندم.
لینک وبلاگت رو به لیست دوستانم اضافه میکنم و بیشتر بهت سر میزنم.
موفق باشی دوست خوبم
خانم شریفی عزیز اول سلام
بعدم می خواستم از شما و اقا توحید تشکر کنم اخه شما کجا بودید؟
چه مطلبی با خواندن این مطالب به خودم می گم تو می خوای نویسنده بشی عمرا!!
اخه اینها(اقا توحید و خودتون) اینقدر خوب می نویسید و حتی تحلیل می کنید که ادم انگشت بدهم دوست داره چند بار متن رو باز خونی کنه. به خدا فکر نمی کنم کسی بخواهد زهرا شریفی یا اقا توحید یا هرکس دیگه باشه حداقل من که اینجوریم فقط دلم می خواست مثل شما چی بنویسم که یکی مثل من برام بنویسه عالی بود فقط همین!
مطمئنیم با کمک شما و دیگر عزیزان می تونم مطالبم رو بنویسم و گسترش بدم بازم دست درد نگه.