دسته: زبان فارسی

۱۲ ویژگی یک ویراستار خوب

گاهی اوقات کسانی که می‌نویسند بر این باورند که می‌توانند کار خود را ویرایش کنند، امروز من که هم می‌نویسم و هم ویرایش می‌کنم به این نتیجه رسیده‌ام که این‌ها دو مهارت کاملاً جدا درعین‌حال مرتبطند...

چگونه‌ نوشته‌هایمان را صیقل بزنیم تا خواندنی‌تر شوند؟

گاهی فکر می‌کنیم وقتی تمام توانمان برای نوشتن جمع شد و قدرتِ گرفتنِ قلم توی دست‌هایمان را پیدا کردیم، زمانی که اعتمادبه‌نفسمان بالا رفت و ترسمان از صفحۀ سفید ریخت و اولین پیش‌نویس شعر، مقاله، پست وبلاگ، داستان، رمان یا هر نوشتۀ دیگری شکل گرفت و کلمه‌ها کنار هم جا خوش کردند دیگر کار تمام

چه زمانی نباید ترجمه کنیم؟

دوران نوجوانی تقریباً روزی یک کتاب می‌خواندم. وقتی وارد کتابخانۀ کوچک شهرمان می‌شدم مستقیم می‌رفتم سراغ بخش داستان و رمان فارسی و جوری از کنار قفسۀ خارجی‌ها می‌گذشتم انگار که اگر نگاهم به آن‌ها می‌خورد باید توی رودربایستی یکی دو تا کتاب برمی‌داشتم و به خانه می‌بردم. با کارهای ترجمه اصلاً ارتباط نمی‌گرفتم. نمی‌دانم چرا

چگونه از قدرت استعاره استفاده کنیم؟

دوران دبیرستان بااینکه شیفتۀ درس ادبیات بودم اما استعاره همیشه مرا وحشت‌زده می‌کرد. هر چه با آن سروکله می‌زدم نتیجه نمی‌گرفتم و ناامید و مستأصل از ادامۀ کار دست می‌کشیدم. از آن روزها چند سال می‌گذرد و وقتی دل به دل شعر و رمان دادم و بیش‌تر از اینکه برای سرگرمی کتابی به دست بگیرم

راهی برای بهتر نوشتن

همۀ ما کلمۀ پیش‌نویس یا چرک‌نویس را شنیده‌ایم و می‌دانیم چیست. بااین‌حال اغلب از بازنویسی و ویرایش نوشته قبل از انتشار سر باز می‌زنیم. خیلی از نویسندگان و شاعران بازنویسی را کاری بیهوده می‌دانند اما این کار درواقع نوعی لایروبی است. برای اینکه نوشتۀ ما بهتر و گیراتر شود بازبینی ضروری است. بازنویسی می‌تواند اصلاح

۳ گام ساده تا زیباتر شدن نوشته‌های شما

مثل اکثر وبلاگ‌نویس‌ها من هم عاشق نوشتن در این خانۀ کوچک هستم. همین‌طور نوشتن متن‌های طولانی را هم دوست دارم و با بلند شدنِ قَدِ نوشته‌ام شادی بیشتری در چشمانم نمایان می‌شود. چیزی که از روز اول مرا آزار می‌داد فرایند ویرایش و حذف کلمات و جملات اضافه بود. اینکه می‌گویند هنگام ویرایش فرزندان خودتان

آیا زبان ما فارسی است؟

+اسمشو بذاریم عقیل -نه عربی اصلاً، اصیل ایرانی +پس بذار گشتاسب -خودتو مسخره کن، قدیمی هم نه… تمام هم‌وغممان این است که زبان فارسی را پاس بداریم. کلمه‌های عربی و انگلیسی و فرانسه و ترکی و… هر چیز دیگری که وارد این زبان شیرین و دلچسب شده را دور بریزیم و اصلاً نابود کنیم که

کلمات را آزار ندهیم

  زنده‌گی برایم نامأنوس است از بس زندگی دیده‌ام. یا مگر می‌شود نوشت سنگ لاخ وقتی سنگلاخ باید باشد؟ حرف نیم‌فاصله و هکسره و بقیه را هم که نزن. حساسیت من به کلمه‌ها و علاقه‌ام به ویرایش را تقریباً تمام اطرافیانم می‌دانند از بس مثل معلم املا چشمم تیز است و شاخک‌هایم چرخان در هوا

نمادگرایی و جایگاه آن در ادبیات فارسی

پایش که به لیوان خورد و همۀ آب آن روی دفترم ریخت بدون توجه به عصبانیت من خنده‌ای بلند سر داد و گفت: «آبه دیگه، روشناییه» وقتی کاغذها را بالا گرفتم و توی هوا چرخاندم داد زد: «عاشق شدی بلا؟» گفتم نه. گفت: «پس اون قلب قرمز چیه بالای دفترت کشیدی؟» در فرهنگ ما همواره

آیا ساده‌نویسی مشکل است؟

مشغول خواندن نوشتۀ یکی از دوستانم بودم که این نکته به ذهنم رسید: چرا در تلاشیم که متن خود را سرشار کنیم از آرایه‌ها و کلمات عجیب‌وغریب؟ شاید در ذهنمان این می‌گذرد که هر چه شاعرانه‌تر، زیباتر. گاهی می‌پنداریم اگر شاعرانه‌ بنویسیم متن زیبا و جذابی خواهیم داشت. درحالی‌که وقتی تمام متن ما را آرایه‌ها