می‌خواهی خوب بنویسی؟ خوب گوش کن

معلم که سر کلاس حرف می‌زد به تأثیر حرکت دهانش روی گوش‌هایش دقت می‌کردم، موقعِ خنده چند تا چروک دور لب‌هایش شکل می‌گیرد، وقتی عصبانی است چشم‌هایش فرو می‌رود یا از حدقه بیرون می‌زند، ابروها چقدر تابه‌تا می‌شوند اخم که نقش می‌بندد به چهره‌اش، یا اینکه وقتی با گچ می‌نویسد انگشت‌هایش را چطور تکان می‌دهد.

شعر شاملو، شعر صداست

نوشته بودم: «صدای قش‌قشِ سنگ‌ریزه‌ها» نوشت: «سنگ‌ها مگر می‌گویند قش‌قش؟» نمی‌دانم از کی و کجا و چطور بود که به صداهایی که اشیا می‌سازند، بخصوص در برخورد با هم حساس شدم. مثل همین صدای سنگ‌ها زیر پا، یا وقتی باد توی درخت‌ها می‌پیچد و هورهور می‌کند، صدای وور وورِ شانۀ پلاستیکی که مامان میان موهایم

شعر چیست؟

شعر رستاخیز کلمه‌هاست. -ویکتور شِکلُوْسکی در پست «راهی برای درک شعر» نوشته بودم که شعر در لغت به معنی دانش و فهم و ادراک است که چامه، سرود، سخن و چکامه نیز خوانده شده و در تعریف شعر گفته‌اند که: «کلامی است موزون و مقفی که دارای معنی باشد.» عنصر خیال در شعر پررنگ است. در

چرا خاطره‌نویسی مهم است؟

«تجربه به من آموخته که حتی با ارزش‌ترین خاطرات با گذشت زمان محو می‌شوند.» -نیکلاس اسپارکس من آدم خاطره‌بازی هستم. مدام آن‌ها را مرور می‌کنم، البته هر کدام را که دوست دارم و حس خوبی به من می‌دهد یا اینکه تلنگری است برای تصمیم‌گیری‌های بعدی. از دوران کودکی هر چه برایم اتفاق می‌افتاد را می‌نوشتم

رؤیای آدم‌برفی

قدم اول را که برداشت صدای سنگریزه‌ها دلش را لرزاند، دوم، سوم… همین‌طور پیش می‌رفت و قِش‌قِش صدا توی گوشش می‌پیچید. سرعت گام‌هایش که زیاد شد انگار ریگ‌ها زیر پایش، مثل زنجیرهای فلزی که مدام به هم می‌خوردند فریاد می‌زدند. مادرش دوان‌دوان پشت سرش می‌آمد و توی کیفش خوراکی می‌ریخت و سفارش می‌کرد که دو

سفر با ماشین زمان در دنیای ادبیات

تا به‌حال جایی ندیده‌ام که به طور جدی به مقولۀ ادبیات و تأثیر آن بر رشد فردی و بهبود زندگی پرداخته شده باشد. فکر می‌کنم ادبیات پایه و اساس زندگی است. اگر جهان ادبیات ، شعر و قصه، را به مثابۀ ماشین زمان در نظر بگیریم، بی‌زمانی و بی‌مکانی از وجوه اصلی تشابه آن‌هاست. همان‌طور

در مدرسۀ نویسندگی چه می‌گذرد؟

مدرسۀ نویسندگی به همت شاهین کلانتری راه اندازی شد. از آنجا که شاهد روند شکل‌گیری و به بار نشستن آن بودم می‌دانم که دنیایی از ذوق و هیجان به همراه ایده‌های ناب پشت این مدرسۀ کوچک است و همین‌هاست که مرا شگفت‌زده می‌کند. همراهی با کلاس‌های قدرت نویسندگی دلم را به دوره های آنلاین گرم‌تر

شعر، جوشش یا کوشش؟

یکی از بازی‌های من با کلمات، قافیه ساختن است. اگر جایی کلمه‌ای ببینم که تازه است و آهنگی خوش هم دارد در ذهن خودم می‌گردم و برایش هم‌قافیه پیدا می‌کنم یا به فرهنگ لغت سر می‌زنم. برای مثال یکی از این واژه‌ها مَلَنگ بود، به معنای تَردماغ، سرخوش، شاداب. بلافاصله چنگ، رنگ، شرنگ، پلنگ، جنگ،

آنچه مرا نکشته است

نوشت: «تو سمج و فضولی.» برای خودم نوشتم: «زهرا سرسخت و کنجکاو است.» کلمات و عبارات ظاهراً منفی، که دیگران در مورد من به کار می‌برند، در هر شرایط و موقعیت و با هر منظوری که باشد، را به اصطلاحی مثبت برمی‌گردانم و سعی می‌کنم همان را در خودم تقویت کنم. توی ذهن خودم مصداق‌های

خوش آن کَسان که دلی شادمان کنند

از شاد بودن و شادکردن و مزایای آن زیاد شنیده‌ایم. تا جایی که خیام می‌گوید :« رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است» یا حافظ که : «حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است/بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم» نمی‌خواهم از شادی درونی و بیرونی و منبع آن حرف بزنم