دسته: نوشتن

نوشتن چگونه ما را جذب می‌کند؟

وقتی موضوع قانون جذب را پیشنهاد دادند گفتند می‌دانیم موضوع زردی است اما برای شروع همین را کار کن. ناشی بودم و بدون تجربه. حالا هم باید در مورد چیزی می‌نوشتم که در همان میدان کاج برای اولین بار شنیده بودم اسمش را. وقتی به خوابگاه برگشتم شروع کردم به جنگ با گوگل. قانون جذب

شما هم دوست دارید نوشته‌هایتان نقد شود؟

اولین نوشتۀ مثلاً جدی و رسمی خودم را جلوی چشمم گذاشته بودم و دنبال کسی می‌گشتم تا آن را بخواند و نقد کند. شماره‌های گوشی را بالا و پایین می‌کردم، صفحۀ اینستاگرام را زیرورو و گوگل را خسته. تصمیم گرفتم دو سه بندی را که به‌زحمت و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره

بخش‌هایی جذاب از مصاحبۀ هاروکی موراکامی

شنیدن قصۀ زندگی آدم‌ها را دوست دارم. اینکه بنشینم پای حرف‌های بقیه و برایم از خودشان بگویند. ازآنچه در زندگی‌شان گذشته، خوشی‌ها، غم‌ها و… سؤال زیاد می‌پرسم. به‌خصوص وقتی پای صحبت پیرزن‌ها و پیرمردها می‌نشینم. می‌خواهم که از دوران جوانی و مسیری که طی کرده‌اند بگویند. از عاشق شدنشان. رفت و آمدهاشان. اتفاقات سادۀ زندگی‌شان

چرا نباید بعضی شعرها را منتشر کرد؟

یادم آید که مرا شراب نابی خواندی گفتمت حال چرا شراب نابم خوانی گفتا که وجود تو مرا مست و حیران کند همچون که نبودنت مرا نیست و ویران کند زهرا مؤمنی این روزها با خواندن شعرهای جدید، آن‌هایی که موزون هستند با قالب غزل که رواج بیشتری دارد بین شاعرهای جوان به این نمونه‌ها

یک راه خوب برای عشق‌ورزی

ممکن است وقتی از هم خداحافظی می‌کنید و هرکدام راه خیابان را پیش می‌گیرید به سمتی که می‌خواهید، حرف‌هایی از پستوی ذهنتان بیرون بزند که مجال گفتنش را نیافته‌اید. یا وقتی تلفن را قطع می‌کنید و از شنیدن صدایش کیفورید ناگهان کلمه‌ها و جمله‌هایی که از آن مکالمۀ کوتاه یا بلند جامانده‌ حمله‌ور می‌شوند. در

آیا ساده‌نویسی مشکل است؟

مشغول خواندن نوشتۀ یکی از دوستانم بودم که این نکته به ذهنم رسید: چرا در تلاشیم که متن خود را سرشار کنیم از آرایه‌ها و کلمات عجیب‌وغریب؟ شاید در ذهنمان این می‌گذرد که هر چه شاعرانه‌تر، زیباتر. گاهی می‌پنداریم اگر شاعرانه‌ بنویسیم متن زیبا و جذابی خواهیم داشت. درحالی‌که وقتی تمام متن ما را آرایه‌ها

چرا خواندن ادبیات کلاسیک مهم است؟

جامعه‌ای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه‌ای که مهم‌ترین ابزار ارتباطی آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل‌یافته، حرف‌هایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان می‌کند. -ماریو بارگاس یوسا من هم از آن دسته کسانی هستم که تن به خواندن متون کلاسیک نمی‌دادم. تنها یک گلستان

امنیت با نوشتن

نوشت: «تا هنوز انرژی جوانی در زهرا هست ، بیشتر بخواند بهتر است. بخواند و بخواند و بخواند» حالا که به عقب برمی‌گردم می‌بینم با خواندن شروع کردم. هر چه بیشتر می‌خواندم عطشم برای نوشتن بیشتر می‌شد و همین غرق شدن در کتاب‌ها قلم را میان دستانم جا داد و بعد ذهنم به مثابۀ کامپیوتری

ادبیات واقعی دفترچه‌های خاطرات هستند

می‌گویند رونویسی از آثار بزرگان برای مشقِ نویسندگی چقدر خاصیت دارد و هر چه بیشتر از نوشته‌ها کپی بردارید سبک و قلم و روح آن در تنتان جاری‌تر می‌شود. من هم موافقم با این کار و خیلی هم حس خوبی می‌دهد. مثلاً وقتی «گدا»ی غلامحسین ساعدی را نوشتم تازه فهمیدم چه بوده و چه شده

می‌خواهی خوب بنویسی؟ خوب گوش کن

معلم که سر کلاس حرف می‌زد به تأثیر حرکت دهانش روی گوش‌هایش دقت می‌کردم، موقعِ خنده چند تا چروک دور لب‌هایش شکل می‌گیرد، وقتی عصبانی است چشم‌هایش فرو می‌رود یا از حدقه بیرون می‌زند، ابروها چقدر تابه‌تا می‌شوند اخم که نقش می‌بندد به چهره‌اش، یا اینکه وقتی با گچ می‌نویسد انگشت‌هایش را چطور تکان می‌دهد.