دسته: سبک زندگی

مأموریتی برای زیباتر کردن جهان

شاید استعارۀ زندگی من این باشد. یا زندگی همۀ ما. مأموریتی سری که فقط خودمان از چندوچون آن مطلعیم و راه و مسیر و هدف و مقصد و شروع و پایانش را می‌دانیم. مأموریتی که از لحظه تولد به ما محول می‌شود و معلوم نیست کی برگۀ اتمام آن را به دستمان بسپارند. خب حالا

استعارۀ زندگی شما چیست؟

برق می‌افتاد توی چشم‌هایش و با صدای آرام حرف می‌زد. از تنهایی‌های کودکی که او را از پای کلاس و درس و مدرسه کشانده بودند توی خانه تا کدبانویی شود تمام‌عیار. حتی وقتی از غم‌هایش می‌گفت هم ستاره‌هایی میان آسمان چشم‌هایش سوسو می‌زدند. چشم‌هایی که همیشه می‌خندیدند! تابستان‌ها توی حیاط می‌خوابیدیم. زیر آسمانی روشن از

داستان پدر من و مزایای خود انضباطی

پدرم ۴۵ سال مدیر مدرسه بود. مدیری که در این نیم‌قرن زودتر از سرایدار در مدرسه را باز می‌کرد و دیرتر از همه به خانه برمی‌گشت. مدیری که تمام کارهایش بر اساس نظمی عجیب‌وغریب پیش می‌رود. حتی حالا که دل از مدرسه بریده و در خانه با باغچه و درخت‌ها، کتاب‌ها و شعرها سرگرم است.

چگونه از زندان باورها آزاد شویم؟

به خودم قول داده بودم از کلمه‌ها و عبارت‌های منفی استفاده نکنم. ننویسم «نمی‌توانم»، نگویم «نمی‌شود»، فکر نکنم به اینکه «راه به جایی نمی‌برد.» (+) این عبارت‌ها خودبه‌خود جای خودشان را توی ذهن باز می‌کنند و شکل می‌گیرند طوری که مثل امروزِ من ناخودآگاه یا بر زبان جاری می‌شوند یا روی کاغذ و یا می‌لولند

چرا باید رؤیاهای بزرگی داشته باشیم؟

مطمئنی می تونی؟ یه دختر تنها چطور از پس خودش برمیاد؟ اصلاً مگر شیراز خودمون چشه که می‌خوای بکوبی بری تهران؟ این همه اقتصاد خوندی حداقل برو کارمند بانک شو. انقدر بلندپروازی می‌کنی آخرش با سر می‌خوری زمین. سنگ بزرگ نشونۀ نزدنه. از این حرف‌ها زیاد شنیدم وقتی‌که از آرزوها و رؤیاهایم می‌گفتم؛ اما هر

چرا باید یک مهارت جدید یاد بگیریم؟

معمولاً با شروع سال جدید همۀ ما برنامه‌های خاصی طرح می‌کنیم برای ۳۶۵ روزی که پیش رو داریم. حتی اگر آن‌ها را ثبت نکنیم هم باز در ذهن خودمان رؤیاهایمان را کنار هم می‌چینیم. من هم زمانی همین کارها را انجام می‌دادم اما تا پایان سال نمی‌شد آنچه باید می‌شد. به همین دلیل بنا را

کلید زندگی بهتر

این نوشته حاصل مرور هزار کلمه‌های روزانه است و دغدغه‌هایی که مدام و خط به خط تکرار شده. تلاش برای درک صحیح از شخصیت خودم مثل نقاط قوت و ضعف، افکار، احساسات، انگیزه‌ها و افکار. به گمانم نتیجۀ این تمرکز روی ابعاد مختلف شخصیتی درک بهتر دیگران و به‌تبع آن نگرش و بازخورد آن‌هاست. هر

داستان زندگی شما چیست؟

«من زهرا شریفی هستم. در زمستانی سرد به دنیا آمدم. بعد از گذراندن دوران ابتدای و راهنمایی با علاقۀ زیاد وارد رشتۀ ریاضی شدم و چهار سال را با انتگرال و مشتق و مثلثات گذراندم. بعدازآن اما دل به رشتۀ اقتصاد دادم و در همین رشته ادامه تحصیل دادم…» شاید برای تعریف کردن داستان خودمان

وقتی نمی‌توانید بنویسید…

یک‌وقت‌هایی پیش می‌آید که دلم می‌خواهد بنویسم اما نمی‌توانم. مدام کلمات عجیب‌وغریب سر هم می‌کنم و هزار هزار کلمه می‌نویسم اما نمی‌شود آنچه باید. منتظر جریان الهام بودن یکی از دلایلی است که مرا از نوشتن بازمی‌دارد. اینکه نتوانم بنویسم برایم واقعاً عذاب‌آور است. به بعضی از هنرمندان که نگاه می‌کنم می‌بینم مدام در حال

اگر استعداد نوشتن ندارید…

کلاس خوشنویسی که می‌رفتم همیشه از استاد می‌پرسیدم من استعداد دارم؟ و او با لبخندی می‌گفت بله؛ اما خط‌های کج‌وکوله و درهم‌ریخته‌ام چیز دیگری را نشان می‌داد و ته دلم می‌گفتم نه ندارم. استعداد خوشنویسی فقط یک رؤیاست. بااین‌حال از پا ننشستم و هرروز به حجم کاغذهایی که می‌نوشتم افزوده می‌شد. تا اینکه خودم از