یادم آید که مرا شراب نابی خواندی گفتمت حال چرا شراب نابم خوانی گفتا که وجود تو مرا مست و حیران کند همچون که نبودنت مرا نیست و ویران کند زهرا مؤمنی این روزها با خواندن شعرهای جدید، آنهایی که موزون هستند با قالب غزل که رواج بیشتری دارد بین شاعرهای جوان به این نمونهها
+اسمشو بذاریم عقیل -نه عربی اصلاً، اصیل ایرانی +پس بذار گشتاسب -خودتو مسخره کن، قدیمی هم نه… تمام هموغممان این است که زبان فارسی را پاس بداریم. کلمههای عربی و انگلیسی و فرانسه و ترکی و… هر چیز دیگری که وارد این زبان شیرین و دلچسب شده را دور بریزیم و اصلاً نابود کنیم که
زندهگی برایم نامأنوس است از بس زندگی دیدهام. یا مگر میشود نوشت سنگ لاخ وقتی سنگلاخ باید باشد؟ حرف نیمفاصله و هکسره و بقیه را هم که نزن. حساسیت من به کلمهها و علاقهام به ویرایش را تقریباً تمام اطرافیانم میدانند از بس مثل معلم املا چشمم تیز است و شاخکهایم چرخان در هوا
نماید عکسش از چشمِ به خون آلوده مژگانم چو قرآنی که با سرخی رقم سازند اعرابش اثر شیرازی یک بیت خواندم از شاعری که اسم او را هم تابهحال نشنیده بودم. اثر شیرازی را سریع در گوگل سرچ کردم اما اطلاعات خوبی به دست نیاوردم. بااینحال این شعر تا چند روز در ذهن من میچرخید
ممکن است وقتی از هم خداحافظی میکنید و هرکدام راه خیابان را پیش میگیرید به سمتی که میخواهید، حرفهایی از پستوی ذهنتان بیرون بزند که مجال گفتنش را نیافتهاید. یا وقتی تلفن را قطع میکنید و از شنیدن صدایش کیفورید ناگهان کلمهها و جملههایی که از آن مکالمۀ کوتاه یا بلند جامانده حملهور میشوند. در
امروز که موقع پیادهروی به موسیقیهای مختلف گوش میدادم این سؤال همیشگیِ تفاوت ترانه با شعر در ذهنم مرور شد. با شنیدن بیشتر آهنگها سعی کردم به آنها دقت کنم تا به پاسخی روشن، حداقل برای خودم برسم. در ابتدا به نظر نمیرسد که شعر و ترانه تفاوت خاصی باهم داشته باشند. گاهی هم ترانهها