زیبایی دنیای هنر

هوشیار خیام نوازندۀ پیانو روی صحنه می‌نواخت.

قبل از آن خیلی عادی و راحت برای ما حرف می‌زد و توضیح می‌داد از آنچه می‌خواهد بنوازد، از کجا می‌آید و چه می‌شود و چه راهی را طی کرده.

اشتیاق در تک‌تک کلماتش بود. حتی در چشم‌هایش که از آن فاصله دیده نمی‌شد.

وقتی پشت ساز نشست تا انگشتانش را روی دکمه‌های سیاه‌وسفید برقصاند و نوایی زیبا در سالن جاری کند حس کردم یک‌باره از دنیا جدا شد.

می‌نواخت و چهره‌اش عوض می‌شد. گاهی اخم می‌کرد، گاهی می‌شکفت، گاهی چشم‌هایش را می‌بست و دست‌هایش را بالا و پایین می‌برد.

درست است؛ او از ما جدا شد و پا در جهانی گذاشت که تنها از آنِ خودش بود.

توی تاریکی سالن دوروبرم را کاویدم و دیدم هر آنکه هنری دارد و مشغول خلق کردن است یک دنیای مجزا دارد. دنیایی که خودش ساخته و در آن زندگی می‌کند.

چه اویی که گل‌های کاغذی می‌سازد چه آنکه کلمه‌ها را به بند می‌کشد و شاهکار ادبی خلق می‌کند یا کسی که با در هم تنیدن نخ‌ها ژاکت می‌بافد، همه و همه وقتی مشغولند به آفرینش، گویی در آسمانی دیگر سیر می‌کنند جدا از آنچه ما می‌بینیم و می‌شنویم.

هنرمند وقتی در فضای خودش قرار می‌گیرد و بر مدار هنر خویش می‌چرخد تنها زیبایی را می‌بیند و بس.

همین باعث می‌شود دیگر پلشتی‌های بیرون را نبیند، سیاهی‌ها را نادیده بگیرد و به جای آن چیزی به جهان اضافه کند تا به جایی برای بهتر زیستن و شاد بودن تبدیل شود.

 


کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

در اینستاگرام با هم شعر بخوانیم

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *