عشق، از دیروز تا امروز

مدتی است در پیِ مطالعه دربارۀ شعر کلاسیک و معاصر و محتوای آن هستم. سؤالی که ذهن مرا به خود مشغول کرده و پایۀ این جستجوها بود، تفاوف «عشق» در شعر کهن و امروزی و نوع بیان آن از زبان شاعر است.

برایم جالب بود که هر کسی به نوعی در کلام خود از عشق سخن گفته و میان این همه غزل عاشقانه هر شاعری حرفی منحصربه‌فرد زده. هر چند قصۀ همۀ آن‌ها تقریباً به یک جا ختم می‌شود و کمتر کسی از وصال صحبت کرده و فراق و نرسیدن‌ها مایۀ اصلی سخن‌شان است.

میان عاشقانه‌های کهن غزلیات وحشی را صادقانه و شفاف‌تر می‌دیدم که چندر روز پیش در کتاب «سیری در شعر فارسی»* خواندم که او از عشقی واقعی و سخت رنج می‌برده، البته اگر عشق را رنج بدانیم، که سخنش لاجرم بر دل نشسته.

فکر می‌کنم هر چه پیش‌تر می‌رویم و به شعر همین یکی دو سال اخیر می‌رسیم کم‌کم جریان عشق در شعر، شکل دیگری به خود گرفته و دیگر آن سوز و گداز سعدی و حافظ و بیدل و طالب و … که آنقدر هنرمندانه به آن پرداخته‌اند، را نمی‌بینیم.

در این زمینه در حال مطالعه هستم و بعد از این بیشتر خواهم نوشت. آنچه گفتم گمانه‌ها و برداشت‌های خودم بود تا کنون، اما در همین مسیر به بخشی از مقدمۀ کتاب «از شوکران و شکر» برخورد کردم که راه را برایم اندکی کوتاه کرد.

منزوی نوشته:

«هستند کسانی که می‌گویند در غزل هر چه حرف بوده، حافظ و سعدی و… زده‌اند و دیگر حرفی نمانده است. من می‌گویم که این‌طور نیست و خیلی حرف‌هاست که حافظ و سعدی نگفته‌اند؛ زیرا خیلی مسائل وجود دارد که حافظ و سعدی لمس نکرده‌اند. من معتقدم عشق یک مسئلۀ روزمره نیست، عشق یک همیشه است.

ولی اضافه می‌کنم که عشق من و شما که با منید با عشق حافظ فرق‎‌های بسیاری دارد. مگر نه اینکه زمانۀ ما با زمانۀ حافظ فرق‌های بسیاری دارد؟ و عاشق زمانۀ ما و معشوق زمانۀ ما نیز. ناچار طعم غزل من و شما به طعم غزل شاعر قرن هفتم و نهم و دوازدهم فرق خواهد داشت و اگر نداشته باشد معلوم است من و شما انسان زمان خود نیستیم».

 

*سیری در شعر فارسی-عبدالحسین زرین‌کوب-نشر نوین

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *