ماه: شهریور ۱۳۹۶

حسین منزوی و عاشقانه‌های بی‌قید

  چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود شعری بی‌نام از شاعری گمنام. این یک بیت، پیامکی بود که چند سال پیش مدام دست‌به‌دست می‌شد و مرا با “حسین منزوی” و بعد از آن با افسانۀ “ماه و پلنگ” آشنا کرد. مدتی است که به منزوی

در دنیای کتاب‌ها قدم بگذار

هانیۀ عزیزم به تو گفتم کتاب بخوان. وقتی هم سن و سال تو بودم هر روز یک کتاب می‌خواندم. برایم بیشتر تفریح بود تا کاری برای یادگیری. کنار "کیهان‌بچه­ها" و "گل‌­آقا" و "پوپک" و "دوچرخه" هر روز قصه می‌خواندم نه رمان‌های پوچ و به دردنخور. آن روزها مثل حالا برای خرید کتاب شرایط مناسب نداشتیم اما من

بیا نپرسیم

  سوال زیاد می‌پرسم. حتی گفتگوهای درونی من هم پر از پرسش است، گاهی بی‌پاسخ، گاهی مبهم و گاهی هم با جواب واضح و روشن. برای خودم که می‌نویسم وقتی بر می‌گردم و صفحه را نگاه می‌کنم ردیفی پر از علامت سوال می‌بینم و بعضی وقت‌ها که حتی از خودم هم خجالت می‌کشم فقط پشت

مادرم آب و آینه و قرآن در دست

  بحث از کجا شروع شد؟ از نهاد و مسند. اختلاف نظری که هنوز هم بعد از دوازده سال ادامه دارد ولی همین جدل، رفاقتی را ساخت که هر روز عمیق‌تر و زیباتر می‌شود. کلاس اول دبیرستان دبیر ادبیاتی داشتم که همان روزهای آغازین سال تحصیلی از سوال‌های من کلافه شد. من دانش‌آموزی به شدت

کلاف سردرگم زندگی

  انگشت‌های بلند و کشیده‌اش تند و تند حرکت می‌کرد و نخ‌های کامواییِ رنگی دور آن‌ها می‌چرخید. ساعت‌ها زل می‌زدم به آن دست‌ها که خسته نمی‌شدند از بافتن، آنقدر که چشم‌های من بی‌رمق می‌شد و به خواب می‌رفت. کلاف‌های گِرد روی زمین قِل می‌خوردند و هی کوچک‌تر می‌شدند تا من مشق‌هایم را که مانده بود

از ماهی و جفتش تا ابراهیم گلستان

داستان «ماهی و جفتش» را چند سال پیش خوانده بودم و حتی بارها صدایم را ضبط کردم و به قصه گوش دادم. اما برای خودم هم عجیب است با این کنجکاوی عجیب و غریبی که دارم چرا به دنبال اسم نویسنده نبودم. تا اینکه بعد از مدت‌ها «مدّ و مه» را خواندم و بعد «نامه

چقدر حقوق می‌گیری؟

  حالا ارزش داره؟ روزی چند ساعت کار می‌کنی؟ مگه چقدر می‌دن؟ دخل و خرجت جور میشه؟ به جای این کارا بیا و برو کلاس حسابداری جملات بالا را روزی چند بار از افراد مختلف، آن‌هایی که می‌دانند نوشتن را انتخاب کرده‌ام، می‌شنوم. من کارمند نیستم، شاغل نیستم، گاهی توی مجله‌های اینترنتی می‌نویسم. همین. شاید

آیا می‌توان خوشنویسی را به صورت “خودآموز” یاد گرفت؟

  این نوشته صرفاً تجربۀ شخصی من است. خوشنویسی را با دوره­‌های آموزشی استاد صدری شروع کردم. تقریباً یک ماه در کلاس شرکت کرده و چون آن زمان تنها برای تفریح و سرگرمی می‌نوشتم کلاس را رها و خودم گاه‌گاهی در خانه تمرین می‌کردم. اما این کار فقط خط تحریری مرا ارتقا داد. بعد از

جای خالی نامه‌ها

پیش­نوشت: تقریباً تمام آن­هایی که مرا می­شناسند از علاقه­ام به نامه­نگاری باخبرند. نامۀ زیر که “سهراب سپهری” خطاب به دوستش نوشته را، دوستی که از عشق من به نامه­ها با خبر است برایم فرستاده. دوست داشتم این حالِ خوش را به اشتراک بگذارم. اصل مطلب: نازی «…دارم نگاه می­کنم، و چیزها در من می­روید. در

برای شاهین کلانتری، مرد کلمه‌ها

  یک هفته از همایش متمم گذشته و تقریباً تب و تاب آن خوابیده است. امروز بعد از گذشت این روزها و دیدن بازخوردها تصمیم گرفتم چند خطی برای شاهین بنویسم که عاشق کلمه­هاست. کلمه­ها و عددها. علاقۀ او به واژه­ها آدم را سر ذوق می­آورد. گاهی وقتی حرف می­زند می­بینم از دهانش و گوش­هایش